۱ آبان ۱۳۸۹

قرار بود بشود میدان حسین پناهی اما " قرار ، نه قرار "

ورودی شهر سوق (ویکی پدیا ) - زادگاه من و آرامگاه حسین پناهی - با نمایی از کوه دژکوه - زادگاه حسین پناهی دژکوه - در افق .
پی نوشت :) این میدان قرار بود بشود میدان حسین پناهی و قرار بود تندیس این هنرپیشه و شاعر بر روی ستون سیمانی وسط میدان جای گیرد . تندیس هم ساخته شد توسط شهرداری سوق با قیمت نمی دانم چند میلیون تومان . اما :
میدان ورودی شهر سوق شد میدان شهدا ، تندیس شاعر و هنرپیشه هم همچنان در انبار شهرداری شهر خاک می خورد و ستون سیمانی وسط میدان هم بدون استفاده نماند ، اقلن کم محلی شد برای تبلیغ وانت بار
پیِ پی نوشت : ضرب المثلی است در محل و نقل قول از کسی که : " قرار، نه قرار " و معمولن زمانی استفاده می شود که بگویند قرار بود فلان کار را بکنی و جواب داده می شود که قرار ، نه قرار !

۲۵ مهر ۱۳۸۹

صدای مرضیه و یک ای کاش مانده در دل من

صدای مرضیه را دوست داشتم - نه از زمان صفحه و گرام که عمرم قد نمی داد اما سه کاست سونی جلد قرمز داشتیم از صدای کم نظیر او که در جریان تفتیش خانه در ابتدای دهه شصت از ترس در زیر خاک مدفون شدند و بعدها که حیاط خانه پدری را بتون کردیم برای همیشه به اعماق زمین رفتند - و دوست هم دارم ، اما یک ای کاش و آروز می ماند در دلم برای همیشه که ای کاش شرایط بگونه ای پیش نمی آمد که صدای مرضیه بعدِ شانزده سال سکوت گم می شد در میان قیل و قال و های و هوی سیاست .
پی نوشت : با بخشی از این نوشته موافقم
شرح تصویر: مرضیه بر مزار غلامحسین بنان در چهلم آن مرحوم در سال 1364 / عکاس : کامران جبرئیلی
پیشنهاد می کنم این دوعکس را هم ببینید از بانو مرضیه که همین چند وقت پیش و توسط رضا دقتی عکاس ایرانی مقیم پاریس از او گرفته شد و مقایسه ای کنید با عکس روبرو!

۲۴ مهر ۱۳۸۹

لطفن معلمها را اعدام نکنید

- قرار است یک معلم را اعدام کنند ، معلم مذکور قاچاقچی مواد مخدر نیست ، آدم هم نکشته ، راهزنی هم نکرده . کارنامه این معلم نشان می دهد که از جنس مواجب بگیران - امثال من - نبوده و بنظر می رسد که معلمی را جدی گرفته است . عبدالرضا قنبری را چند روز پس از عاشورای سال گذشته و در دفتر دبیرستان حصار امین پاکدشت دستگیر و از همانجا به زندان برده و بعد از چند ماه بی خبری و بازجویی های مکرر به اعدام به اتهام محاربه محکوم کردند .
ضرب المثلی هست در گویش محلی با این مضمون که نه مرگ فقیر را کسی می شنود و نه بدنامی غنی را و حکایت عبدالرضا قنبری هم بی تشابه نیست که چون عضو هیچ دسته و گروهی نبود کسی حتی حکم اعدامش را هم جدی نگرفت !
- این وبسایت خبری هم به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی نوشته است که یک معلم بدلیل ناتوانی در اجاره خانه ، زن و فرزندش را به خانه اقوام فرستاده و خودش هم شب ها را در خیابان و پارک می خوابد ، و لابد صبح هم سر حال و قبراق سر کلاس درس حاضر می شود و شاگردان را پرورش داده و آموزش می دهد . که البته اینهمه فعلن از نتایج سحر است و باش تا صبح دولتت بدمد !
پی نوشت :) از آنجایی که مواجب بگیر آموزش و پروش هستم و اینجا هم از فرط ... می نویسم ، پس خوبیت ندارد از کنار اخبار مربوط به دیگر مواجب بگیران و البته معلمان آن وزارت فخیمه بدون ذکری و اشاره ای بگذرم
لینک مطلب در بالاترین

۲۱ مهر ۱۳۸۹

هوا پر است از صدای مرضیه

مرضیه در طول دروان خوانندگی خود هزار آواز خواند ... مرضیه اولین خواننده زنی بود که توانست در برنامه گل های رنگارنگ رادیو آواز بخواند ... مرضیه شانزده سال را در سکوت گذراند ... مرضیه مرد اما هوا پراست از صدای مرضیه و ریه های من هم

قطع ید

ماده 201 - حد سرقت بشرح زير است :
الف - در مرتبه اول قطع چهار انگشت دست راست سارق از انتهاي آن بطوريكه انگشت شست و كف دست او باقي بماند .
ب - در مرتبه دوم ، قطع پاي چپ سارق از پائين برآمدگي بنحوي كه نصف قدم و مقداري از محل مسح او باقي بماند .
ج - در مرتبه سوم حبس ابد .
د - در مرتبه چهارم اعدام ، ولوسرقت در زندان باشد .(قانون مجازات اسلامی)
تبصره 12 از ماده 198 : سرقت در سال قحطی صورت نگرفته باشد .
- دادستان عمومی و انقلاب مشهد از اجرای حکم قطع دست یک سارق در زندان مشهد خبر داد ( حکم در مقابل چشمان تعدادی از زندانیان متهم به سرقت انجام گرفت ) منبع خبر
ادامه خبر بالا :
لازم به ذکر است که اوایل مرداد ماه سال جاری نیز در زندان مرکزی همدان به طور همزمان حکم قطع ید 5 سارق به اجرا درآمده بود.
- نمی دانم اجرای قطع دست جهت انجام مجازات اسلامی توسط چه کسی در زندان انجام می گیرد اما چند روز پیش در اخبار خواندم که پزشکان عربستان از درآوردن چشم یک محکوم به قصاص خودداری کردند و این حکم هم دست آخر اجرا نشد . منبع خبر
... رفته بودم بانک جهت ضمانت وام یکی از دوستان ، تا نوبتم بشود لم دادم روی صندلی راحتی اربابان رجوع و سر صحبت هم که از قبل باز بود و گوش دادن هم ناخواسته . تعریف می کرد که قبل از ظهر و همین یک ساعت پیش کسی زنگ زد پلیس 110 و ما هم سریع خودمان را رساندیم به محل ، در زدیم و رفتیم داخل و پرس و جو که چرا زنگ زدین 110 ؟ طرف که نای بلند شدن نداشت گفت که والا از سه روز پیش چیزی نداشتیم برای خوردن و از روی ناچاری زنگ زدیم به شما !

۱۴ مهر ۱۳۸۹

فیدوس به درجه رفیع فیلترینگ نائل شد

فیدوس به درجه رفیع فیلترینگ نائل شد
پی نوشت : این مکان مقدس است ، با فیلرشکن وارد شوید

- دسترسی به وب سایت آیات عظام منتظری ، صانعی و بیات زنجانی بدون فیلترشکن امکانپذیر نمی باشد !


... برو ، ایگناسیو! به هیابانگ شورانگیز حسرت مخور!
بخسب ! پرواز کن ! بیارام ! - دریا نیز می میرد :)

ویدیوی تنبیه شدید بدنی چند کودک توسط مربی شنا و چند نکته

چیزی که در این ویدیو می بینیم :
یک مربی شنا با خونسردی و در برابر دیدگان دو مربی دیگر سه کودک را یکی یکی به پشت دراز کرده و با کفش شنا (غواصی) به کفل و پشت آنها می کوبد . بدن خیس کودکان باعث شده تا درد ناشی از ضربات مربی شنا چند برابر شود . اما :
- چیزی که در این ویدیو نمی بینیم اصلن مهم نیست ، یعنی اصلن مهم نیست که این سه کودک چه گناهی مرتکب شده اند که مستوجب چنین عقوبتی باشند
- خونسردی دو مربی دیگر و بی تفاوتی آنها نسبت به این صحنه نشان دهنده آن است که این کار لااقل در این استخر امری عادی و روزمره است
- چهره این سه کودک و مربی خطاکار آنها در فیلم بوضوح قابل تشخیص است و می توان این قضیه را پیگیری کرد
پی نوشت :( کودک سومی کوچکتر از بقیه بود و اشک های او بعد از ضربه کفش شنا ، دلم را بدرد آورد
* دو روز دیگر (8 اکتبر) روز جهانی کودک است
شرح تصویر : صحنه ای از ویدیوی فوق که در آن چهره مربی خطاکار و یکی از کودکان در حال تنبیه دیده می شود و دو کودک دیگر هم منتظر نوبت تنبیه شان هستند
لینک ویدیو در فیس بوک

۱۳ مهر ۱۳۸۹

نورمن

- نورمن ویزدُم زندگی سختی داشت ، کودکیش تا نه سالگی با دعواهای پدر و مادر فقیرش گذشت ، تا یازده سالگی شاگرد کامیون پدرش بود و از سیزده سالگی به کار در معدن مشغول شد و ... اما تا نود و پنج سالگی مردم را خنداند . دوره می گشت تا همین اواخر و با همان کلاه پارچه ای مشهور و شلوار کوتاه در کشورهای مختلف و برنامه اجرا می کرد .
فراموش کرده ایم : شیرین کاری های ناب نورمن ویزدُم بجای خود اما چیزی که ما را روده بر می کرد صدای ماندگار زنده یاد محمد علی زرندی دوبلور نقش نورمن در بیشتر فیلم های او بود ، همانطور که صدای بی نقص زنده یاد حمید قنبری دوبلور نقش جری لوئیس.
پی نوشت :( نورمن ویزدُم دوست داشت تا بیشتر از صد سالگی زندگی کند اما نشد و در سن 95 سالگی مرد .


۱۲ مهر ۱۳۸۹

2/200/000/000 کامنت

گفتم : شنیدی انعکاس بخشی از سخنان رئیس جمهوری کشورمان در سفر به نیویورک در خبرگزاری فرانس پرس "24" حدود 2/200/000/000 کامنت بدنبال داشت ؟+
چیزی نگفت
گفتم : نشنیدی چه گفتم ؟
باز هم چیزی نگفت
گفتم : اوهوی یارو با توام ، کری مگه ؟! یه چیزی بگو
گفت : این عددی که گفتی به ریال گفتی یا به تومان ؟
گفتم : مسخره می کنی ؟
گفت : آره ! برادر من تو یا نمیدونی 2/200/000/000 چقدر میشه ، یا هم اصلن نمی دونی کامنت چیه !
پی نوشت :) گوبلز هم گوبلزهای قدیم!
پی نوشت :)) گوبلز تصحیح می کند : دروغ هر چه بزرگتر باشد ، خنده دار تر است

روزی جهانی با نام معلم

- دوازده اردیبهشت ، روز ایرانیِ معلم : در این روز - اگر بواسطه گردش ماههای قمری بر نخورد به مناسبت های عزا - در دفتر مدرسه شکلات می خوریم - آقا یکی بردار ، باید به همه برسه - و لبخند می زنیم و ده دقیقه ای بیشتر اگر از وقت کلاس گرفته شود ما بیشتر خوشحال می شویم .
پی نوشت :) پارسال در همین مکان نوشتم بندرت مي توان معلمي را پيدا کرد که بداند امروز پنجم اکتبر ( سيزدهم مهر ماه ) روزي است که با نام او ، روز جهاني معلم نامگذاري شده است و امسال هم .
-
پنجم اکتبر(13 مهر) روز جهانیِ معلم : بهسازی با معلمان آغاز می گردد / شعار EI (سازمان آموزش جهانی) برای روز جهانی معلم سال 2010.
پی نوشت : (( بیانیه کانون صنفی معلمان ایران (که بیشتر آنها در سکوت جامعه معلمان در زندان بسر می برند) به مناسبت 5 اکتبر (13 مهر) ، روز جهانی معلم .

۱۱ مهر ۱۳۸۹

بگذار عادت کنند به داد زدن

بهمن بیگی [محمد] در آخرهای اسفندماه 1348 یک هفته من را برد به محل های این چادرهای دبستانی. این از گرم کننده ترین و شادی آورترین یادبودهای سال های گذشته من است. از بیابانی به بیابان دیگرمی رفتیم و چادرهای دبستان ها را با آن ردیف کفش و ملکی های بچه ها که جلو چادرها به صف گذاشته شده بودند. این آموزشگاه ها را که پر بود از زیبائی و جوانی و چشم های درخشان و آماده زندگی بهتر را می دیدیم. بچه ها در همه این آموزشگاه وقتی درس را جواب می دادند با فریاد جواب می دادند. آخرش گفتم چرا این ها را نمی گویی که داد نزنند. گفت بگذار بزنند. گفتم گوش هاشان کر می شود. گفت نمی شود. گفتم عادت می کنند که هر چه را بگویند در هر جا که بگویند با داد بگویند. گفت بگذار بگویند، بگذار عادت کنند به داد زدن. گفتم مرض داری. گفت غرض دارم. قصدم همین است که به داد زدن عادت کنند. گفتم آخر چرا؟ گفت برای ارا، برای این که فردا که بزرگ شوند جلو خان دست به سینه نایستند، سربلند بایستند، حرفشان را با فریاد بزنند. گفتم مگر خُلی؟ کو خان دیگر؟ رفت، تمام شد. گفت کجایش را دیده ای؟ شاید برگشت، شاید تمام نشده باشد، شاید یک قالتاق دیگری، نه حتما در لباس و مقام خان، بلکه با قالتاقی بیاید و بخواهد تو سر این ها بزند. این ها دست کم آنوقت از روی عادتشان داد خواهند زد؛ هراس نخواهند داشت؛ ترسشان با دادزدنشان کمتر می شود. توسری خوردنی بودنشان با همین عادت کمتر می شود. فهمیدی؟ یادت رفته که توی فیلمت آن زن به بچه کوچک می گوید «داد بزن! تا بزرگ نشدی ترسو بشی داد بزن! داد بزن جونم. داد بزن.» حالا من هم به این ها گفته ام داد بزنید. چه می فرمائید؟
مصاحبه با ابراهیم گلستان
پی نوشت:) قبلن ها در همین محل اعلام کردم که نه که معلم خوبی نباشم و اصلن خودم را معلم نمی دانم ، از قِبَلِ نگهداری بچه ها برای چند ساعت در روز ، مواجب می گیرم که قاتق نان فرزند و عیال کنم . پس خرده نگیرید که اگر خیلی بلدی از این حرفها چرا خود کمتر عمل می کنی ؟! معلم من نیستم ، محمد بهمن بیگی است ، صمد بهرنگی ( بدون توجه به عقیده اش ) است ... خلاصه من نیستم و این اصلن نه شعار است و نه تعارف و نه از آن حرفها!

۱۰ مهر ۱۳۸۹

آقا دوماد چکاره ن ؟

آقا دوماد چکاره ن؟
- به طرف سرزمین های اشغالی سنگ پرتاب می کنن !
(البته بصورت نمادین)
پی نوشت :) این پست فیدوس بیشتر پا در کفش این وبلاگ و این وبلاگ بود
پی نوشت :)) هردم از این باغ و از این حرفها ...

۹ مهر ۱۳۸۹

ده آهنگی که به احتمال زیاد مردان را به گریه می اندازند / بشنوید

خبر: بر اساس تحقیقی که موسسه "پی آر اس برای موسیقی" انجام داده است (نظر سنجی از بین 1700 نفر) این ده آهنگ به احتمال زیاد مردان را به گریه می اندازند (منبع خبر)
1- همه رنج می کشند اثر R-E-M را از اینجا بشنوید
2- اشک‌ها در بهشت اثراریک کلاپتون را از اینجا بشنوید
3- هله لویا اثر لنونارد کوهن را از اینجا بشنوید
4- هیچکس با تو مقایسه نمی شود اثر شیناد اوکانر را از اینجا بشنوید
5- با یا بی تو اثر گروه u2 را از اینجا بشنوید
6- مواد اثر نمی کنند اثر ورو را از اینجا بشنوید
7- شمع در باد اثر التون جان را از اینجا بشنوید
8- خیابان های فلادلفیا اثر بروس اسپرینگستین را از اینجا بشنوید
9- نوای گسسته اثر تاد دانکن ، بازیگر و خواننده اپرا را از اینجا بشنوید
10- فرشته ها اثر رابی ویلیامز را هم از اینجا بشنوید
پی نوشت : در ضمن کار موسسه "پی آر اس برای موسیقی" دریافت و پرداخت حقوق قانونی برای ترانه سرایان و آهنگسازان است ! و برای همین هم شما سعی کنید - می دانم کار سختی است - که ترانه ها را فقط بصورت آنلاین بشنوید و از دانلود آنها پرهیز کنید (البته این فقط یک پیشنهاد است) .
راهنما : برای شنیدن هر آهنگ بعد از باز کردن صفحه مربوط به آن ، روی فلش سیز رنگ در سمت راست همان صفحه کیک کنید .
مرد که گریه نمی کند :)
- ترانه chasing cars از گروه snow patrol را از اینجا بشنوید / این آهنگ به پیشنهاد شهاب گذاشته شد
پی نوشت :) لینک آهنگ با یا بی تو از گروه u2 نیز تصحیح شد / لینک آهنگ فرشته ها اثر رابی ویلیامز هم تصحیح شد
- لینک مطلب در وبلاگ محفل دوستان امید
- لینک معرفی مطلب در سایت کوچه

۶ مهر ۱۳۸۹

سری به انباری "خلوت" بزنید

اتفاق افتاده برای شما هم که بروید به انباری خانه قدیمی پدری و صندوق های قدیمی را وارسی کنید و اسباب و اثاثیه خاک گرفته روی طاقچه ها را نگاه کنید ؟ گاهی می شود که آدم ساعت ها چهار زانو می نشیند و اسباب و اثاثیه درون صندوقچه های رنگ و رو رفته را زیر و رو کند بدون آنکه گذر زمان را احساس کند .
وب سایت خلوت خیلی هم خلوت نیست ، انگاری که یکی از همان انباری های قدیمی و پر از کتاب ، روزنامه و مجله قدیمی . علاقه مند اگر باشید می شود ساعت ها نشست و روزنامه ها و مجلات قدیمی را ورق زد .
م . ایل بیگی - مدیر سایت - می گوید که با وجود پیری و سن بالا و با زحمت فردی و هزینه شخصی تا الان توانسته است 3353 عنوان کتاب و نشریه را در وب سایت خلوت جا دهد . (مصاحبه با رادیو زمانه)
پی نوشت :) هنوز وقت نکرده ام به همه جای این انباری قدیمی سر بزنم اما تا همینجا هم کلی ذوق زده شدم از دیدار دوباره بعضی از مجلات قدیمی که خود خریده و خوانده ام و مجلات و روزنامه هایی که نامشان را شنیده ام و بارها در دل آرزوی دیدنشان را داشته ام .
شرح تصویر : تعدادی از نشریات قدیمی موجود در انباری خلوت (برای تماشای بهتر روی عکس کلیک کنید)

heil hitler

علی محمد بزرگواری نماینده فعلی مردم کهگیلویه و بهمئی در مجلس شورای اسلامی

۲ مهر ۱۳۸۹

دستها ، موبایل ها و نوجوان چهارده ساله ای که در میان شعله های آتش می سوزد / خبر و فیلم

تصادف که خبر تازه ای نیست در اخبار روزانه ایران ، کشته و مجروح شدن هم نه ، که سهم شبانه روز این ملت از سی کشته در تصادفات به رقم پنجاه نزدیک شده است . عادت کرده ایم به دیدن صحنه های دلخراش بدن های تکه پاره و جسدهای سوخته ناشی از تصادفات جاده ای ، اما :
اواخر تابستان امسال ( بیست و هشتم شهریور ) در کیلومتر 5 جاده دهدشت - سوق ( محل تصادف روی گوگل مپ )خودرو رونیز حمل پول بانک صادرات با سمند ویژه بین شهری از روبرو برخورد می کند ( به علت سبقت بیجای خودرو حمل پول از یک موتور سیکلت ) . بر اثر سرعت بیش از حد هر دو خودرو شدت برخورد بسیار بالا بود . چند دقیقه بعد از تصادف ، خودرو رونیز آتش گرفته اما قبل از آن راننده و دیگر سرنشین فرصت بیرون آمدن از ماشین را پیدا می کنند . ماشین سمند هم چند دقیقه بعد آتش می گیرد ، راننده بر اثر شدت ضربه جان می دهد اما مسافر جلو که زخمی شده تا چندین دقیقه سعی در بیرون آمدن از شیشه بغل خودرو دارد که موفق می شود بدنش را هم تا نیمه از ماشین بیرون بیاورد! سمت راننده سمند در آتش می سوزد و در سمت دیگر مسافر چهارده ساله آن سعی در فرار از آن جهنم را دارد ( فیلم 1). دوباره تکرار می کنم که این صحنه ها در کشور بدل به امری روزمره و برای همه ما امری عادی شده است اما :
در همه آن لحظاتی که نوجوان چهارده ساله سعی در بیرون کشیدن خود از شیشه سمند در حال اشتعال را دارد دستهای بسیاری بجای یاری کردن ( به هر طریق ممکن ) به این نوجوان ، موبایل بدست از این صحنه فیلم برداری می کنند ( فیلم 1) ، دستهایی که اگر هر کدام یک مشت خاک می ریختند شاید ...
و سرانجام تلاش نوجوان چهارده ساله تنها ره بجایی نمی برد و لحظاتی بعد خودرو سمند بر اثر انفجار از بین می رود و ... ( فیلم 2)
ماشین آتش نشانی شهر دهدشت بعد از چهل دقیقه در صحنه ( 5 کیلومتری شهر ) حاضر می شود و زمانی که حاضر می شود آب ندارد ( به گفته شاهدان عینی ) و آمبولانس اورژانس دهدشت هم ساعتی بعد می آید تا اجساد سوخته را به بیمارستان ببرد .
در ضمن : محل تصادف در 500 متری روستای دره لبک و تقریبن دویست متری یک کارگاه بلوک زنی است !
پی نوشت :( هر دو فیلم دارای صحنه های بشدت دلخراش هستند و پیشنهاد می کنم اگر طاقت دیدن چنین صحنه هایی را ندارید فیلم ها را نبینید .
لینک مطلب در بالاترین
- لینک خبر در وبسایت دهدشت نیوز

۱ مهر ۱۳۸۹

جنگ و مهر و نارنجک های پلاستیکی

- قلک هایی می دادند دست ما و چند ماه بعد باید تحویل می دادیم ، قلک هایی شکل نارنجک ، شکل تانک . چند هفته بعد باید این قلک ها را تحویل می دادیم و این تازه شروع مصیبت بود . جنگ ، تحریم اقتصادی ، بیکاری و ده سر عائله ! قلک ها روز آخر پر می شد آنهم بعد از یک روز اعتصاب غذا و کلی گریه و زاری تا مادر از خرج نیم بند خانه چند سکه ای بچپاند در آن نارنجک پلاستیکی ... آن وقت ها خیلی نه اهل حساب و کتاب بودیم و نه چیزی از دلار و ریال سر در می آوردیم ، حالا اما که اهل حساب و کتاب با یک حساب سرانگشتی خرج جنگ هشت ساله را هزاران میلیارد $ عنوان می کنند این فکر آزارم می دهد که آن نارنجک های پلاستیکی که سر جمع شاید چند ده تومانی را در خود جای می دادند کدام سوراخ و سمبه آن بلای خانمانسوز را پر می کردند ؟!
- امروز اول مهر ماه است و حسن کار به این است که اول مهر را هم تا لنگ ظهر خوابیده باشی بی دغدغه ، اول مهر که بیفتد به انتهای هفته این محاسن را هم دارد که شروع کلاس ها بیفتد به چندم مهر . اما باز هم فکر شنبه تلخ سازد جمعه اطفال و ایضن معلمانی چون من را که بقیه را نمی دانم .

۳۱ شهریور ۱۳۸۹

روز 30 شهریور در تقویم سالهای آینده : روزِ همه جهان کشته مرده ما !

مناسبت های مصوب تقویم غیر رسمی کشور(کوچه بازار) برای سالهای آینده :
30 شهریور برابر با 21 سپتامبر در تقویم غیر رسمی به شکرانه حماسه حضور صندلی های خالی در نشست هزاره سازمان ملل به نام " روز همه جهان کشته مرده ما " نامگذاری شود .
مرتبط با موضوع :) حذف روز گفت وگوی تمدن ها از تقویم کشور

نسخه 1 پزشک / نمایشنامه در چهار نیم پرده

- اتاق انتظارِ مطب 1 پزشک ، روز :
مردی (یا زنی) سراسیمه و مضطرب وارد مطب شده و سراغ 1پزشک را می گیرد
منشی 1 پزشک : آروم باشین آقا (یا خانم) ، چی شده ؟ لطفن یه لحظه آروم باشین
مرد (یا زن) سراسیمه و مضطرب : نمی تونم خانوم ، من باید همین الان دکتر و ببینم ، خواهش می کنم
منشی 1 پزشک : چند نفر اینجا نشستن ، باید منتظر باشین تا نوبتتون بشه ، خواهش می کنم ...
یک ساعت بعد :
مرد (یا زن) سراسیمه و مضطرب در طول اتاق انتظار مطب 1 پزشک بالا و پایین می رود .
صدای زنگ
منشی 1 پزشک رو به مرد (یا زن) سراسیمه و مضطرب می گوید : آقا (یا خانم) نوبت شماست ، بفرمائید داخل
- داخل مطب 1 پزشک :
مرد (یا زن) ... : آقای 1 پزشک بدادم برسید ، بدادم برسید
1 پزشک : آرام باشید جانم ... لطفن به من بگین چی شده ؟
مرد (یا ... : سه روزه 1پزشک ... سه روزه که vpnم قطع شده ، اولتراسورفم از کار افتاده ... بدادم برسین 1پزشک ... خواهش می کنم ... از همه جا بی خبرم ... درمانده شدم
1 پزشک در حالی که لبخند می زند و دست مرد (یا ... را گرفته : اینکه مشکلی نداره جانم ... الان براتون یه نسخه می نویسم ، طبق دستور نسخه عمل کنین مشکلتون حل میشه ... اصلن جای نگرانی نیست ... خیلی ها مشکل شما را داشتن و حالا روزهاست که دارن بی هیچ مشکلی زندگی می کنن جانم
مرد (یا ... که حالا آرام شده است تقریبن روی صندلی ولو شده و به آرامی عرق پیشانیش را پاک می کند ، چشمهایش را بسته و آرام نفس می کشد .
- خانه مرد (یا زن) سراسیمه و مضطرب ، شب :
مرد (یا زن) که حالا دیگر اثری از اضطراب در او دیده نمی شود پشت سیستم (کامپیوتر) خانه اش روی صندلی راحتی نشسته است و مدام چشمش از نسخه 1پزشک به صفحه مانیتور و بالعکس می چرخد .
- نیم ساعت بعد ، همان مکان :
مرد (یا زن) با خوشحالی از روی صندلی به هوا می پرد و فریاد می زند : هورااااااااااااا ... بالاخره تموم شد ... من هم گودری شدم ... ممنونم 1 پزشک ... ممنون
پرده می افتد
***
پی نوشت :) یک شوخی با دکتر علیرضا مجیدی (1پزشک وبلاگ نویسی فارسی) بود ... همین
در ضمن :)) وبلاگ نویسی فارسی (ایرانی) بسیار وامدار دکتر مجیدی می باشد و این شوخی بیشتر به پاس قدردانی از ایشان بود .

منافقین

" يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ / با زبانشان چيزى را مى‌گويند كه در دلشان نيست (آیه 11 از سوره فتح) "
در قرآن آمده است ، درباره منافقین !
پی نوشت :) پس منافق این بود و ما نمی دانستیم ؟! ما را بگو سالهای سال فکر می کردیم منافق و منافقین سبیل دارد ، اورکت سبز آمریکایی تن می کند ، شلوار لی می پوشد و ... عجب !


۲۹ شهریور ۱۳۸۹

مستند "داستان دو سرباز"

مستند "داستان دو سرباز" به زندگی واقعی دو رزمنده ایرانی و عراقی می پردازد که از ابتدای جنگ در آن شرکت کرده بودند و هر دو به اسارت درآمده و هر دو هم بر اثر جنگ تا آستانه خودکشی پیش رفتند اما ...
... نجا عبود سرباز عراقی در جریان آزادسازی خرمشهر زخمی شده و در حالی که نزدیک بود بوسیله سربازان ایرانی کشته شود توسط زاهد بسیجی چهارده ساله ایرانی از مرگ حتمی نجات پیدا کرده و به اسارت نیروهای ایرانی در می آید ...
... جنگ تمام می شود و اسرای دو کشور به خانه بر می گردند ، نجا عبود - آنطور که خود تعریف می کند - از لحظه ورود به عراق با کتک و فخاشی پذیرائی می شود که اگر عاشق صدام بودی چرا اسیر شدی ، چرا کشته نشدی ؟! ، زنش ازدواج کرده است و دخترش هم او را به یاد نمی آورد . زاهد هم بعد از بازگشت به خانه ازدواج می کند اما زندگی موفقی ندارد ...
... سال ها بعد این دو سرباز متخاصمِ سال های قبل همدیگر را بطور اتفاقی در یک مرکز غیر دولتی کمک به سربازان شرکت کننده در جنگ های مختلف در کشور کانادا می بینند ...
داستان این دو سرباز و اسیر جنگ ایران و عراق تا مدت ها تیتر روزنامه های کانادا بود و مستند این ماجرای واقعی را ژیار گل گزارشگر بی بی سی فارسی برای این شبکه ساخته است .
پی نوشت :) مستند "داستان دو سرباز" شب گذشته از بی بی سی فارسی پخش شد و امروز و روزهای آینده بازپخش آن را می توانید در این شبکه ببینید و در اولین فرصت لینک این مستند جذاب در همین مکان قرار می گیرد .

آلزایمر گرفته ام به گمانم !

روزهای خوب ... زمانی که مجلس در راس امور بود !
پی نوشت :( چیزی یادم نمی آید ، یادم باشد عصر بروم دکتر ، این روزها خیلی فراموشکار شده ام ... آلزایمر نگرفته باشم ؟!

۲۸ شهریور ۱۳۸۹

آغاز پروژه بایگانی مطبوعات ایران بصورت آنلاین با هفته نامه"کتاب جمعه"

روزهای سياهی در پيش است. دوران پرادباری که، گرچه منطقاً عمری دراز نمی‌تواند داشت، از هم‌اکنون نهاد تيرهٔ خود را آشکار کرده است و استقرار سلطهٔ خود را بر زمينه‌ئی از نفی دموکراسی، نفی ملّيت، و نفی دستاوردهای مدنّيت و فرهنگ و هنر می‌جويد... ادامه
اولین شماره هفته نامه کتاب جمعه به سردبیری احمد شاملو در پنجشنبه چهارم مرداد 1358 با این جمله آغاز شد ، مجله ای که بعد از 36 شماره به اجبار تعطیل شد .
هفته نامه کتاب جمعه از چند وقت پیش بصورت ویکی بر روی نت قرار گرفت و تاکنون کار اسکن صفحات چند شماره از این هفته نامه و تایپ متن آن در صفحات جداگانه انجام گرفت . دوره نه چندان طولانی کتاب جمعه بدون شک برگهایی مهم هستند از تاریخ ادبی و حتی سیاسی ایران در روزهای آغازین انقلاب 1357 که می تواند مرجعی باشد برای همه دوستداران تاریخ ادبی و سیاسی این کشور.
آنطورکه در صفحه آغازین این پروژه آمده است قرار است همه نشریات قدیمی ایران بصورت آن لاین بر روی نت قرار گیرد و انتشار کتاب جمعه به نوعی استارت پروژه بایگانی مطبوعات ایران بشمار می رود .
برای ورود به صفحه "کتاب جمعه" کلیک کنید
شرح تصویر : روی جلد اولین شماره هفته نامه کتاب جمعه
پی نوشت : تشکر از رضا قاسمی بخاطر لینک کتاب جمعه

من هم "قهوه تلخ" و کپی نمی کنم و دانلود نمی کنم و این حرفها

"قهوه تلخ" را که به گوگل بدهید برای جستجو ، اولین گزینه این است " دانلود سریال قهوه تلخ با سرور مستقیم" و گزینه دوم این است "مهران مدیری : جان من سریال قهوه تلخ را کپی نکنید " ! مملکته ... و الخ
پی نوشت : قهوه تلخ مهران مدیری را ندیدم اما برای نواختن مشتی هر چند نه خیلی محکم به بعضی دهان ها ، اگر قرار بر تماشای این سریال باشد نسخه کپی آن را نگاه نمی کنم ، قول می دهم ... قول قول
در ضمن : بعضی ها دنبال بهانه برای دانلود و کپی غیر مجاز قهوه تلخ می گردند و برا همین دوره افتادند در کوچه بازار دنیای مجازی که مهران مدیری به فلانی نامه نوشته و به بهمانی قهوه تلخ تقدیم کرده ! آقا بر فرض هم کرده باشد باز هم دلیل موجهی نیست پس بی خود وجدان جون خودتان را راحت نکنید .
راستی : حال می کنم که قهوه تلخ مدیری دیدن هم در این مملکت برای خودش شده است یک کنش سیاسی و دهن کجی حسابی به نقطه چین(...)

۲۴ شهریور ۱۳۸۹

بخاطر یک مشت لایک / دعواهای زن و شوهری در دنیای مجازی

اگر از همون روز اول که به وبلاگ اون پتیاره عجوزه لینک داد جلوش در می اومدم حالا کار به اینجا ها نمی کشید ... خجالت که نمی کشه که ! یا توفیس بوک اون دختره ولگرد پرسه می زنه یا تو گوگل ریدرش هی پشت سر هم لایک لایک می زنه... تقصیر خودم بود که هیچی نگفتم ... اِه اِه اِه ! هر چی اون دختره می نویسه هی نخونده لایک می زنه ... هفته ای یه روز نمیاد فیس بوک من ببینه من زنده ام مرده ام ... خجالت هم خوب چیزیه والا ... تو رو خدا برین تو فیس بوک این دختر خودتون ببینین ، آقا زیر تموم عکسای خانوم زده nice ...nice خوب شما جای من ، چه حالی بهتون دست میده ؟! دریغ از یه لایک تو گودر من ... یه دونه کامنت تو فیس بوک من نگذاشته تا الان ! آخه کی باور می کنه که آقا به وبلاگ من ، شریک زندگیش لینک نداده باشه ... آدم دردشو به کی بگه ... آخه من چطوری با همچین ادمی زندگی کنم آخه ؟! دیگه به اینجام رسیده ... نه دیگه نه ... حالا دیگه لایک می خوام چیکار ؟ کامنت هاش تو سرش بخوره ... حالیش می کنم ... حالا می بینین

جای خالی "دشمن شناسی" در متون آموزشی را با گنجاندن فصل هشتم رمان دن کیشوت(آسیاب های بادی) پر کنیم

در پی اظهار نگرانی رمضان شجاعی کیاسری عضو شریف ! کمیسیون فرهنگی مجلس در رابطه با نبودن موضوعاتی پیرامون "دشمن شناسی" در متون آموزشی دانش آموزان پیشنهاد می شود فصل هشتم از رمان "دن کیشوت" اثر سروانتس را به متون آموزشی تمام مقاطع تحصیلی اضافه کنند تا انشاء الله بتوانیم دانش آموزان دشمن شناسی را برای نسل های آینده تربیت کنیم . و حالا با هم بخش آغازین فصل هشتم رمان دن کیشوت را با عنوان " آسیاب های بادی" می خوانیم :
در آن هنگام سی تا چهل آسیای بادی در آن دشت دیدند و همین‌که چشم دن کیشوت به آن‌ها افتاد به مهتر خود گفت: « بخت بهتر از آن‌چه خواست ماست کارها را روبراه می‌کند. تماشا کن سانکو، هم اینک در برابر ما سی دیو بی‌قواره قد علم کرده‌اند و من در نظر دارم با همة ایشان نبرد کنم و هرچند تن که باشند همه را به درک بفرستم. با غنیمتی که از آنان به چنگ خواهیم آورد کم‌کم غنی خواهیم شد، چه این خود جنگی برحق است و پاک کردن جهان از لوث وجود این دودمان کثیف در پیشگاه خداوند تعالی عبادتی عظیم محسوب خواهد شد.- سانکو پانزا پرسید: کدام دیو؟ - اربابش جواب داد: همان‌ها که تو آن‌جا با بازوان بلندشان می‌بینی، چون در میان ایشان دیوانی هستند که طول بازوانشان تقریباَ به دو فرسنگ می‌رسد. – سانکو درجواب گفت: احتیاط کنید ارباب، آن‌چه ما از دور می‌بینیم دیوان نیستند بلکه آسیاهای بادی هستند و آن‌چه به نظر ما بازو می‌نماید پره‌های آسیا است که چون از وزش باد به حرکت درآید سنگ آسیا را نیز با خود می‌گرداند...
ادامه داستان
پی نوشت : با کلیک روی ادامه داستان می توانید متن کامل فصل هشتم رمان دن کیشوت را بخوانید و یا در صورت تمایل بشنوید .

۲۲ شهریور ۱۳۸۹

دانش آموزان را "تربیت سیاسی" می کنند

این بوی ماه مدرسه انگار ول کن ما نیست ، اینجا را ببینید ، ایلنا نوشته است که قرار است از امسال و در دو دوره راهنمایی و دبیرستان کتابی تحت عنوان "تربیت سیاسی" تدریس شود . انتهای خبر ایلنا اشاره ای مختصر به مفاد این کتاب آموزشی کرده اما خوب معلوم است که "مربیان تربیتی" قرار است بینوا دانش آموزان را چه تربیتی کنند . نگاهی به احزاب و گروه های سیاسی کشور ، بهائیت و وهابیت ، ولایت فقیه و مهدویت و ... از جمله موضوعات مطرح شده در کتاب "تربیت سیاسی" است .
پی نوشت : اصولن با کلمه "تربیت" مشکل دارم و معتقدم که تربیت یک جورهایی با جک و جانور بیشتر مرتبط است تا آدم ! البته این نظر شخصیه من هست و وحی منزل نیست و البته قابل تغییر می باشد .
در ضمن : از همین حالا خیلی ها را می بینم که دندون تیز کرده اند برای حق التدریس این درس دم دست که قطعن نه نیاز به تخصص دارد و نه نیاز به شب خوانی های معمول معلمان محترم و محترمه برای دروس تازه .
البته : البته و مطمئنن نصیبی از این درس به من و امثال من نمی رسد و بهتر است که اصلن فکر حق التدریس راحت الحلقوم آن از ذهن منحرف ما نگذرد .

بخاطر بوی ماه مدرسه ... پیف ، پیف

از آنجایی که باز آمد بوی ماه مدرسه - دانش آموزان و ایضا معلمان محترم : پیف ، پیف ... بوی بو گندو میاد بوی بو گندو میاد - و نا سلامتی من هم معلم هستم و قطعن باید برای این بو ... ببخشید ، روزها ... چیزی بنویسم ، و از آن جایی که حس و حال و شوق و رغبتی برای نوشتن در اینباره خاص وجود ندارد پیشنهاد می کنم گزارش مجله "فارین پالیسی" را بخوانید که به بررسی متون آموزشی کتاب های درسی می پردازد در عربستان ، چین ، آمریکا ، روسیه و البته ایران . و اینکه تقریبن در روسیه ، چین ، عربستان و ایران متون آموزشی آنقدر به هم شباهت دارد که انگار از روی هم تقلب کرده اند ! از جمله تحریف تاریخ ، نگاه ایدئولوژیک به مسائل آموزشی و غیره .
گزارش مجله "فارین پالیسی"

فیدوس تبلیغ می کند

پی نوشت : چند روز است که لوگوی تبلیغاتی دو موسسهِ محک (موسسه خیریه حمایت از کودکان سرطانی) و اهدا عضو در سمت راست فیدوس درج شده ، با علم به اینکه این دو موسسه غیر دولتی بوده و حاکمیت هیچ دخالتی در کار هیچ یک از این دو موسسه ندارند (البته امیدوارم!) . فیدوس درپیت تر از آن است که ادعایی داشته باشد اما با اینهمه امید دارم که مفید واقع شود .
راستی : اهدا عضو به دیگران ربطی به عقیده و مذهب ندارد و لازم نبود در بخش معرفی سایت اهدا عضو تاکید شود بر میهن اسلامی ما ، که شبهه دولتی بودن موسسه ایجاد شود .
در ضمن : من اول برای خودم خواستم و با خانواده از چند سال پیش کارت اهداء عضو داریم و به محک هم در حد توان ...

۱۸ شهریور ۱۳۸۹

اعتراف

در اتاقک اعتراف کلیسا کسی اعتراف می کند ، در آنسوی دریچهِ اتاقک اعتراف بجای کشیش ، بازجو (بازجو یا قاضی یا چه می دانم مثلن یک نظامی ) نشسته است .

آنها هرگز پیر نمی شوند / داستان کوتاه " آنها هنوز جوانند "

بابای خاطره، از پشت میخک‌ها، به جمعیت نگاه می‌کند و دنبال دخترش می‌گردد و می‌گوید:

«او مرا توی سلول انداخت و چشم‌بندم را باز کرد. شناختمش. سال‌ها پیش در همان سلول با هم بودیم، حتی هنوز می‌توانستم شعارهایی را که خودش روی دیوار سلول نوشته بود، برایش بخوانم. در را به رویم بست و کلون را انداخت. می‌خواست برود که دهانم را روی دریچه سلول گذاشتم و گفتم: یک لحظه صبر کن. با تو حرف دارم. برگشت. در را باز کرد. گفتم: من و تو روزگاری با هم توی همین سلول بودیم. یادت هست شب‌هایی را که پاهای هر دوتامان، آش و لاش شده بود؟ سرخ شد. سرش را پایین انداخت و رفت.»

مامان خاطره، رو می‌کند به عکس بابای او و می‌گوید: «آن ترانه‌ای را که در سلول می‌خواندی، یادت هست؟ هر روز غروب که توی سلول دلم تنگ می‌شد، منتظر می‌ماندم تا صدایت را از آن سوی بند بشنوم.»

- با ما بودی. بی ما رفتی. چو بوی گل به کجا رفتی؟ تنها ماندم. تنها رفتی. چو کاروان رود، فغانم از زمین به آسمان رود. دور از یارم، خون می‌بارم.

یکی از مادرها، اشک‌هایش را پاک می‌کند و ذوق‌زده، جیغ می‌کشد:

بخشی از روایت داستانی حضور مادران خاوران است در گورستان خاوران ، به قلم علی اشرف درویشیان با نام " آنها هنوز جوانند " . هر سال در این روزها آخر شهریور که می شود چند باری با این داستان کوتاه گریه می کنم . فایل صوتی این روایت کوتاه را با اجرای ناصر زراعتی از اینجا دریافت کنید ، در اینجا هم می توانید متن داستان را بخوانید .

۱۶ شهریور ۱۳۸۹

وبلاگ نویسی بی جیره و مواجب / برای شانزدهم شهریور ، روز بلاگستان فارسی

هنوز اول صبح است - کمی مانده به 11 پیش از ظهر - ، از حالت صلیب شکسته به حالت جنینی می روی و بعد به پشت بر می گردی ، چشم ها را یکی یکی باز می کنی و تا به نور عادت کنند کورمال کورمال لب تاب را باز می کنی و تا ویندوز بالا می آید تو هم فرصت داری دست و رویی به آب بزنی . ویندوز بالا آمده اما مطابق معمول ارتباط نداری و باید اس ام اس بدهی به شرکت آی اس پی که جواب نمی دهد و مجبوری زنگ بزنی . ارتباط برقرار می شود ، تا جیمیل و ریدر و وبلاگت بالا بیاید فرصت کافی داری که یک لقمه صبحانه و استکانی چای بخوری . وی پی ان کار نمی کند ، اولتراسورف را امتحان می کنی برای بالا آمدن فیس بوک . جواب می دهد اما پیش از آن نزدیک است که جان تو هم بالا بیاید . ایمیل هایت را چک می کنی ، سری به گودر می زنی و چند لایک و چند اشتراک و ساعت نزدیک به 1 بعد از ظهر است . نگاهی به آمارگیر وبلاگ می اندازی - ورودی های داخل کشور معمولن از سر ظهر زیاد می شود قبل از ظهر ورودی چندانی از داخل کشور نداری - ، وارد بخش مدیریت وبلاگ می شوی ، چیزی برای نوشتن نداری و برای همین به سراغ فیس بوک می روی که حالا باز شده - البته نیمه باز - ، آنجا را هم چک می کنی ، باز چند لایک و یکی دو تا کامنت و تایید دوستان جدید و دوباره می روی بسراغ گودر و باز ... جواب می دهی چند بار در روز این را تکرار می کنی ؟ خسته نمی شوی ؟ می گوید تو خسته نمی شوی از کار بی جیره و مواجب ؟ اگر حقوقی چیزی از این راه در می آوری به من هم بگو ، اقلن کم اینقدر حرص نخورم ؟! ... مواجبی نداری ، حتی هزینه ADSL را هم نمی توانی از این راه (وبلاگ نویسی و وبگردی و گودر بازی و ...) بدست بیاوری ! حرفی نمی زنی ، گوگل تالک پیام می دهد که ایمیل تازه ای داری . چک می کنی ، امروز شانزدهم شهریور روز وبلاگ نویسی فارسی است ، دعوت شده ای که برای این روز چیزی بنویسی .
پی نوشت : با اینهمه و همه اینها ، فیدوس را دوست دارم ، چون اولین مکانی است که بی دغدغه - کم دغدغه بهتر است - و بدون تپق زدن حرف هایم را زدم ، عقده دلم را خالی کردم . برای اظهار نظر کردن لکنت نگرفتم ، قلبم تا حوالی گلویم نیامد و عرق از همه جایم شره نکرد . فیدوس به من اعتماد به نفس داد - چیزی که سالها کم داشتم - و خلاصه نِق به جان می خرم و وبلاگ نویسی بی جیره و مواجب را ترک نمی کنم .
- پست های ویژه روز بلاگستان فارسی سال 1389

۱۵ شهریور ۱۳۸۹

والا علم پزشکی پیشرفت کرده ، لطفن دست از سر خرس و گرازها بردارید

درد ناشی از بیرون زدگی دیسک کمر سخت ترین دردها نیست اما بد دردی است و اوج درد در قسمت لگن و موقع قضای حاجت است ، خلاصه در میان همه دردها در رده الف قرار دارد و فرد مبتلا برای کاهش درد دست به هر کاری می زند . از جمله پیشنهادهای رایج در اینجا (ک - ب) رفتن تا کمرگاه در پوست گراز تازه شکار شده است که خود مراسمی دارد ، فرد مبتلا به عارضه بیرون زدگی دیسک کمر را به محل زیست گراز های وحشی می برند و شکارچیان زبده گراز را شکار کرده و زنده زنده شکمش را پاره می کنند و بیمار را تا کمر در میان شکم دریده گراز می گذارند برای چندین ساعت .
- اینکه بیمار مداوا می شود یا نه را نمی دانم و در باب علمی بودن این روشِ درمان ، مکتوب در جایی هم نخواندم
- بیش از هشت ماه درد ناشی از بیرون زدگی دیسک کمر را تحمل کردم و تن به این روش درمان ندادم
چه شد که این را نوشتم : بریدن زبان خرس ها در لرستان برای درمان بواسیر (هموروئید)!
پی نوشت : جهالت جغرافیای خاصی ندارد و اینکه دنیا کمی پیشرفت کرده و چیزی درست شده به اسم علم پزشکی که اتفاقن پیشرفت خوبی هم دارد و خیلی هم سریع تا دورترین نقاط جهان می رود .

۱۴ شهریور ۱۳۸۹

هیاهویِ استخدام در آموزش و پرورش برای هیچ

پیش درآمد: اینکه در کشورهای مختلف ، دولت ها یاد و خاطره جانباختگان جنگ را گرامی می دارند و حتی به خانواده های آنها (در صورت از دست دادن سرپرست خانواده) کمک های مالی می کنند یک چیز است و اینکه حاکمیت حق دیگران را به اسم گرامیداشت خاطره جانباختگان جنگ پایمال می کند چیزی دیگر است .
و اما : سر و صدا و هیاهوی استخدام چندین هزار نفر در آموزش و پرورش - بعدِ گذشتن از هفت خوان امتحان و گزینش - گوش فلک را کر کرده که لابد تا دورترین نقاط کشور هم در جریان امر قرار گرفته اند .
نتیجه : دختر یک متر و هشتاد سانتی متر قد داشت و گریه می کرد و صورتش خیس اشک بود ، می گفت که کارشناسی ارشد تربیت بدنی دارد و چندین مدال استانی و حتی کشوری دارد اما در آخرین مرحله استخدام چندین هزار نفری آموزش و پرورش در رشته تربیت بدنی جایش را به یک فوق دیپلم گرافیک با سهمیه فرزند شهید دادند .
تمام
مرتبط با موضوع : تجمع و اعتراض بی سابقه در ساری نسبت به اعلام اسامی پذیرفته شدگان آزمون استخدامی آموزش و پرورش
پی نوشت : خبرهایی از بی عدالتی در اعلام اسامی پذیرفته شدگان آزمون استخدامی آموزش و پرورش به گوش می رسد که مخ آدم سوت می کشد

۹ شهریور ۱۳۸۹

فردا شب : لباس شخصی ها مانع ادای نماز صبح مهدی کروبی در منزل شخصی وی شدند

اگر در چند روز آینده در سایت های خبری خواندید که : " لباس شخصی ها مانع برگزاری نماز صبح مهدی کروبی در منزل شخصی وی شدند " اصلن تعجب نکنید . و حالا متن کامل خبر :
سحرگاه دیشب حدود پنجاه تن از لباس شخصی ها با حضور در پذیرائی منزل مهدی کروبی و برداشتن جانماز وی مانع خواندن نماز صبح او شدند . حسین کروبی فرزند مهدی کروبی که در زمان هجوم لباس شخصی ها به منزل پدرش در خواب بود ، به خبرنگار ما گفت که پدرش حوالی ساعت چهار صبح برای خواندن دعا و نماز صبح بیدار شده بود و بعد از دست نماز مشغول خواندن دعا شد که جمعی از افراد خودسر به منزل او هجوم آورده و مهر و جانماز او را برداشتند و مانع ادای نماز صبح وی شدند . یکی از همسایه ها که با صدای داد و فریاد لباس شخصی ها و افراد منزل کروبی بیدار شده بود نیز گفت که افراد مهاجم شعار می دادند کروبی حیا کن جانمازو رها کن ، این همسایه در حالی که خمیازه می کشید ادعا کرد که با پادر میانی وی جانماز مهدی کروبی به او برگردانده شد تا بتواند نماز صبحش را بخواند . به گزارش شاهدان عینی مهدی کروبی مجبور شد نماز صبح خود را دقایقی بعد از طلوع آفتاب و بصورت قضا بخواند .
در همین رابطه بخوانید : لباس شخصی ها با حضور در جلو خانه مهدی کروبی مانع حضور وی در مراسم احیا(شب قدر) شدند .
پی نوشت : حالا ما یه شوخی کردیم ، انگار قضیه جدی شده ! اینجا را ببینید

برای 31og روز جهانی وبلاگ

سی و یکم اگوست (نهم شهریور) بی هیچ مناسبتی روز وبلاگ نویسان است . هیچ مناسبتی یعنی اینکه در این روز هیچ اتفاق خاصی برای هیچ وبلاگ نویسی در دنیا نیفتاد . تا قبل از سال 2005 وبلاگ نویسان روزی در تقویم جهانی نداشتند و برای همین عقلا قبیله وبلاگ نویسی از راه دور و بصورت مجازی در دنیای مجازی نت دور هم جمع شدند و به این نتیجه رسیدند که آنها چرا در تقویم جهانی جایی نداشته باشند و شور و مشورت و چت (گفتگو) ساعت ها ادامه داشت تا دست آخر به این نتیجه رسیدند که 310g (سی و یکم آگوست ) را به عنوان روز جهانی وبلاگ معرفی کنند . برای یافتن دلیل انتخاب این روز می توانید خوب به این تاریخ خیره شوید (31og) . امیدوارم متوجه شده باشید و اگر هم نشدید می توانید به اینجا مراجعه کنید .
و اما همان بزرگان و ریش سپیدان قبیله ، وبلاگ نویسان را موظف کردند که برای پاسداشت این روز و در چنین روزی ضمن برگزاری مراسم جشن و سرور و پایکوبی - تا پاسی از شب - پنج وبلاگ را در یک پست به خوانندگان خود معرفی کنند . و لکن فیدوس هم به احترام ریش سپیدان قبیله وبلاگ نویس موظف به انجام اینکار است و چشمش کور و دندش نرم .
و لکن معرفی :
1- نون اضافه و القلم : تقریبن هم سن و سال فیدوس خودمان است ، یک وبلاگ تخصصی در کارتن (کاریکاتور) . البته اوائل مقداری نوشته جات هم چاشنی کارتن ها می شد و گاه و بیگاه نویسنده وبلاگ (دوست عزیزم احسان گنجی) بدون درج کارتن پیرامون مسائل مختلف هم می نوشت ، اما مدتی است که این وبلاگ تبدیل به یک وبلاگ تخصصی شده . در ضمن وبلاگ نون اضافه ف ی لتر شده و نویسنده قصد دارد که همین روزها به خانه جدید نقل مکان کند .
2- انفرادی : انفرادی هم از نظر سن و سال چیزی از فیدوس کم ندارد . قلم (کیبرد) نویسنده انفرادی نه که بی نظیر باشد اما خوب است و دلنشین می نویسد مخصوصن وقتی عصبی باشد و ناراحت . انفرادی برای مدتی به محاق رفت که خوشبختانه چند روزی است دوباره شروع بکار کرده آنهم با شعری ناب . در ضمن عبد جنتی (نویسنده انفرادی و دوست خوب من ) گاه گاهی شعر می گوید .
3- از سالهای سیاه : به بایگانی از سالهای سیاه نگاه نکنید ، عمر وبلاگ نویسی نویسنده این وبلاگ بیشتر از بایگانی این وبلاگ است ، البته در خانه هایی دیگر که بدلایلی معلوم قفل شده و یا ویران شدند ! از سالهای سیاه وبلاگی سیاسی است هر چند که طاهر اکوانیان (نویسنده وبلاگ ) هم شاعر است با دغدغه سیاست .
4- جیرجیرک گمشده : پی نوشت های این وبلاگ را دوست دارم ، وبلاگ مینیمال نیست اما سعی می کند کوتاه بنویسد و مختصر . باران (نویسنده وبلاگ) قبلن هم در خانه ای دیگر می نوشت و بدلایلی نامعلوم آن خانه ها را ویران کرده و فعلن ساکن اینجاست .
5- اجتماعیات : دارا کریمی نژاد (نویسنده وبلاگ) قبلن و در وبلاگ سابق خود خیلی با تکلف می نوشت و بسیار هم طویل ، اما از زمان کوچ به بلاگر دات کام بهتر می نویسد و کوتاه تر و البته کمی هم خودمانی تر .
پی نوشت : بقول شناسنامه ام من هم در چنین روزی بدنیا آمدم ، راست و دروغ ش هم پای ثبت احوال .



۸ شهریور ۱۳۸۹

تک گویی های واژن / دانلود متن فارسی نمایشنامه

ایوانسلر نویسنده آمریکایی از زنان گوناگون خواست تا از واژنِ خودشان حرف بزنند ، کنجکاو اینکه آنان درباره واژن خودشان چه فکر می کنند و بخصوص چه فکر نمی کنند . حاصل این گفتگو متن نمایشنامه " تک گویی های وازن " است که بعدها بصورت کتاب منتشر شد. نمایشنامه " تک گویی های واژن " بارها و در شهر ها و کشورهای مختلف اجرا شد و هنرمندان مطرحی چون مریل استریپ ، کیت وینسنت و سوزان سار اندون روی آن کار کردند .کوشیار پارسی این کتاب را به فارسی ترجمه کرده که می توانید فایل پی دی اف ان را در 22 صفحه از اینجا دانلود کنید .
شرح عکس : صحنه ای از یکی از اجراهای نمایشنامه " تک گویی های واژن " که بدون اجازه دو تکه اش کردم .
بیشتر بخوانید : مصاحبه با ایو انسلر

۶ شهریور ۱۳۸۹

۵ شهریور ۱۳۸۹

دنبال بهانه می گردد ، سوال فلسفی می پرسد ...نیم وجبی

چشم هایش از خواب پر است نصف شبی و بین خواب و بیداری می پرسد بابایی ما چرا درست شدیم ؟ من هم در راه رفتن به مستراح می گویم بر می گردم جواب می دهم . قهر می کند و داد می زند که من هم می روم کامپیوترو روشن می کنم . دنبال بهانه است فسقلی سوال فلسفی می پرسد ! ساعت نزدیک به سه نصف شب است ، پای کامپیوتر چرت می زند ، سوال را فراموش کرده اما قصد ترک کردن کامپیوتر را هم ندارد .

۲ شهریور ۱۳۸۹

به خاطر همان چند صفحه اول رمان "همسایه ها"

"... گفت
- دس بذا ببين
قلبم مي زد. بيخ گلويم خشك شده بود. دستم مي لرزيد. انگار كه رعشه گرفته بودم. دستم را كه كشيدم رو جاي تسمه، يكهو تنم داغ شد. دستم راپس كشيدم.

بلورخانم گفت

- نترس، درد نميكنه

و دامنش را كشيد بالاتر و باز گفت

- اينجا رو نيگا كن... امان آقا اصلاً رحم نداره.

باز دست كشيدم. دستش را گذاشت رو دستم و فشار داد. زانوهام مي لرزيد. آب دهانم غليظ شد. دستم را كشيد بالاتر. پوستش چه صاف بود. عينهوسنگ مرمر، سفت و صاف. رانهاش به هم چسبيده بود. انگار تنكه پاش نبود...
"
چند ماه طول کشید تا توانستم از چند صفحه اول رمان همسایه ها دل بکنم و بروم سراغ بقیه داستان ، سال سوم راهنمایی بودم و هر بار که باز بر می گشتم به ابتدای کتاب ، قلبم تند تند می زد ، بیخ گلوی من هم خشک می شد ، درست مانند قلب خالد و بیخ گلوی او وقتی که داشت دست می کشید جای تسمه امان آقا روی ران سفت و صاف بلور خانم .
حالا هم که دیگر چهارده ساله نیستم و سی و هفت هشت ساله شدم و باز بر می گردم به سراغ همسایه ها ، باید اعتراف کنم که باز هم قلبم کمی تند می زند و گلویم هم کمی خشک می شود ، اگر چه نه مانند ان زمان که بی شک دیگر تکرار نمی شود . شاهکاری است نقطه شروع این رمان ... یادت بخیر احمد محمود
دانلود رمان همسایه ها
پی نوشت : باز نشر رمان همسایه ها شاید بخاطر شاهکار احمد محمود در نقطه شروع داستان فعلن ممنوع است و دانلود نسخه پی دی اف آن را برای همین در این پست آوردم .

۳۰ مرداد ۱۳۸۹

درباره "در ستایش نامادری"

"در ستایش نامادری" اثری متفاوت است از ماریو وارگاس یوسا رمان نویس معاصر اهل کشور پرو که بوسیله کوشیار پارسی به فارسی برگردانده شد . "در ستایش نامادری" را می توان داستانی اروتیک دانست ، البته این تنها وجه تمایز این داستان از دیگر داستان های یوسا نیست . مرز میان تخیل و واقعیت با آوردن تابلوهایی از چند نقاش معروف جهان برداشته می شود و قهرمانان داستان به نوبت و گاه و بی گاه پای در یکی از این تابلوها می گذارند و خواننده را با خود به دنیای شاهکارهای نقاشی می برند . زبان صریح و بدون سانسور در بیان احساسات و لذات جنسی بهمراه عشقی ممنوعه - پسر به نامادری - نشان از جسارت یوسا در این اثر 43 صفحه ای دارد . نکته دیگر وجود طنزی آشکار است که همراه با زبان اروتیک و ورود تخیلی به دنیای تابلوها تا به آخر داستان وجود دارد و البته نقطه اوج آن را می توان در بخش میانی داستان و صحنه حمام و بیشتر دستشویی رفتن دون ریگوبرتو دانست ( چنان نیایش گونه و آیینی از دفع مدفوع سخن می گوید که دهان خواننده از تعجب باز می ماند ).
داستان "درستایش نامادری" نوشته ماریو وارگاس یوسا و برگردان کوشیار پارسی را می توانید از اینجا دانلود کنید .
لینک های کمکی : لینک اول (از سایت دوات و با تشکر از سایت دوات و رضا قاسمی) ، لینک دوم
و ممنون از طاهر بابت معرفی داستان
تابلو "ونوس با کوپیدو و ارگ نواز" اثر تیسین وچلیو (1548) ، یکی از شش تابلویی که در داستان استفاده شده .(لینک بجای تصویر)!
پی نوشت : در صورت امکان داستان را دوبار بخوانید
- میوه ممنوعه (اروتیسم و پورنوگرافی ) / اکبر ترشی زاد

لیبرال ها هم اهل ایستادن هستند

...وقتی سه ماه در سلول انفرادی 240 بود، حاج علی میگفت:"دوست بی غیرت تو فقط می رقصد".سخن او را باور نکردم،تا بعدها که دربند عمومی یکدیگر را دیدیم،مدعای او را تایید کرد. پرسیدم:مگر رقص هم بلدهستی؟ گفت:خیلی خوب.گفتم: کجا می رقصی؟ گفت در جشن های خانوادگی. در سلول انفرادی هم خوب می رقصید. گفتم:کمی خود را تکان بده تا ببینم چه می کنی؟گفت: جلوی شمس وباقی و لطیف صفری رویم نمی شود. یک وقت که آنها نبودند،کمی رقصید و مهارتی از خودنشان داد...
...بسیار شوخ طبع است.ماهها برای تو داستان از روستای خودتعریف می کند و سراپای مخاطب را از خنده به حرکت در می آورد. حبس کشیدن در کناراو،عین مسافرت های خوشی است که هیچ گاه فراموش نمی شود. قدرت شگرفی در به تصورکشیدن گذشته ها دارد. اگر فهم من از سخنان او درست باشد،بچه های روستایش،برادران وخواهران او هستند. این را که می گفت،خنده و تعجب آدمی را فرا می گرفت. می پرسیدم:شوخی می کنی؟ با لهجه ی شیرین کرمانی می گفت:"آ والله"...
...احمد زیدآبادی مبارزی شجاع با روحی لطیف است.لیبرال است و آنان همیشه دچار این خطا بودند و هستندکه لیبرال اهل ایستادن و حبس کشیدن نیست.او با ایستادن خود،بطلان تصور آنان رانشان داد...

- بریده هایی از یادداشت اکبر گنجی برای احمد زید آبادی / منبع : فیس بوک اکبر گنجی
پی نوشت : عنوان مطلب در فیس بوک اکبر گنجی "لیبرال شوخ طبع مومن " بود
"مسیحِ شکنجه خانه - به احمد زیدآبادی"
به دیوار بپاشید
این خونِ من است
چنین گفت عیسا
زیرِ شکنجه
"علیرضا روشن"

۲۹ مرداد ۱۳۸۹

محارب ، شیوا نظرآهاری و کاری که از دست ما بر می آید

محارب : "حقیتاً غیر از این نیست کسانی که با خدا و پیامبر او به جنگ و محاربه برمی‌خیزند و می‌کوشند که در روی زمین فساد ایجاد نموده، از جامعه و بندگان خدا سلب امنیت و آرامش کنند، جزای آنان کشتن یا به دار آویختن یا بریدن دست و پایشان و یا تبعید است و این مجازات‌ها نشان رسوایی و مهر ذلت و خواری بر پیشانی آنان در دنیا است و در آخرت نیز عذاب بزرگی در انتظارشان می‌باشد" آیه 33 سوره مائده
" محارب کسی است که سلاح خود را آخته وآماده سازد وبه ترساندن مردم وسلب امنیت و ایجاد فساد در جامعه اقدام نماید خواه در صحرا باشد، یا در دریا، و یا درشهرها باشد یا در جاده‌ها، شب باشد یا روز، زن باشد یا مرد، در همه حالات محارب نامیده می‌شود و احکام محاربه با خدا در مورد او اجرا می‌گردد." تحریر الوسیله نوشته آیت الله خمینی
- ماده 183 ، 186 ، 187 ، 188 ، 190 ، 191 ، 498 ، 499 قانون مجازات اسلامی ، مربوط به جرم محاربه می باشد . که در همه آنها به نوعی استفاده از اسلحه - سرد یا گرم - شرط تشخیص محارب است . ویکی پدیا
شیوا نظرآهاری : 26 ساله ، فعال حقوق بشر و حقوق کودکان کار ، روزنامه نگار و وبلاگ نویس تا کنون چندبار دستگیر و محاکمه شده و در حال حاضر هم با احتمال اتهام سنگین محاربه در زندان بسر می برد . ویکی پدیا
شرمنده شیوا نظرآهاری هستیم و تنها کاری که از دست ما بر می آید : از آنجایی که شیوا نظرآهاری نه به استفاده از اسلحه اعتقاد دارد - بر اساس نوشته ها و زمینه فعالیت او - و نه تاکنون دست به اسلحه برده و بر اساس کتاب ، فقه و قانون ، اتهام محاربه در مورد او صادق نیست ، به اینجا رفته و نامه اعتراض به حکم شیوا نظرآهاری را خطاب به ریاست قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران امضاء می کنیم .


واکاوی علل شکست دولت مصدق و پیروزی کودتا در دومین نشست خانگی

بهانه خوب سالگرد کودتای 28 مرداد 1332 باعث شد تا دور هم جمع شویم و گپی و ... خوب بود . دور زدیم تاریخ را از کودتای 28 مرداد 32 تا خرداد 88 ، رفتیم تا مشروطه و برگشتیم به انقلاب 57 . نه مصدق برای کسی قدیس بود و نه کاشانی بدمن داستان . حزب توده هم نقد شد اما نه با توپ و تشر . ختم به خیر شد خلاصه شب پنجاه و هفتمین سال کودتای 28 مرداد . تجربه خوبی است این نشست های خانگی و البته تعداد هم کم نبود .
پی نوشت : چه مقدار زمان لازم است در این سرزمین عجایب تا همگان به علل واقعی رویدادهای مهم و تعیین کننده سیاسی برسند . 57 سال از کودتا گذشت و هنوز تا دلتان بخواهد سوال بی جواب وجود دارد . 32 سال از انقلاب 57 گذشته و هنوز هیچ کس نمی تواند به درستی جواب خیل سوالات نسل حاضر را بدهد که چرا آنچنان شد که شد!و دیگر رویدادها به همچنین ...
پی نوشت دو : آخرین مصاحبه حسین مکی (از منتقدین دکتر مصدق) در شماره 28 مرداد 1377 روزنامه توقیف شده توس و همچنین بخشی از نوشته تهماسب طالبی در ویژه نامه دکتر مصدق در مجله توقیف شده ایران فردا (شماره اردیبهشت 78) که از دو زاویه به روایت تاریخی ارتباط و البته علل جدائی دکتر مصدق و کاشانی می پردازد را از وبلاگ " مصائب آنا " بخوانید .
با تشکر ویژه از نویسنده وبلاگ مصائب آنا

۲۸ مرداد ۱۳۸۹

امروز 28 مرداد 1389

امروز 28 مرداد 1389 ، کودتا 57 ساله شد ، فاجعه سینما رکس 32 ساله ، مسعود بهنود 64 ساله و آرمان امیری ... پسر چند ساله شدی ، تو نمایه مجمع دیوانگان که چیزی ننوشته؟
پیش از پیشنهاد : چه فراموشکاری هستم من ، شدم عین تاریخ و حافظه ملی ! شعبون یادم رفته بود ، شعبون جعفری که 4 سال پیش مرد و آن هم چه روزی ! چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد ...
پیشنهاد به بهنود و آرمان : جهت راحتی کار ملت برای ارسال تبریک ، روز تولد خود را یک روز به عقب یا جلو - فرقی نمی کند - بکشید . با تشکر

۲۵ مرداد ۱۳۸۹

این پسر دوست داشتنی

اعتماد سازی به روش اوباما ( بقیه عکسهای تعطیلات اوباما و خانواده اش در سواحل پاکسازی شده خلیج مکزیک )
پی نوشت : امیدوارم عنوان این پست ( این پسر دوست داشتنی ) طبق قوانین جمهوری اسلامی مصداق جرم نباشد .

یک بام و دو هوای دولت کریمه در مواجهه با زبان روزه کارمند و کشاورز

برای کاری که اگر بشود حلوا و اگر نشود لکن فرنی ! ارباب رجوع شدم در سازمان ( نه منافقین و نه مجاهدین ) آموزش و پرورش استان . به میمنت ماه مبارک و حالی که دولت کریمه به کارمندان روزه دار و البت زحمتکش مرحمت کرده بود تا لنگ ظهرخبری از کارمندان روزه دار نبود . تشریف که آوردند یکی یکی ، چنان ناز و ادا و عشوه ای در هر کدام می دیدی که صد رحمت به غمزه و ناز و ادای بعضی ها . خلاصه کلام کلی دوندگی و برو بالا و بیا پایین ... ما که نامه را گرفتیم برای خان اول اما ... مهم این امای آخر است... اما یکی دیگر از اربابان رجوع سر صف ارباب رجوعی که ایستاده بودیم حرف خوبی زد که والا اگر دولت کریمه - کریمه را من اضافه می کنم - خیلی دلسوز است بحالِ حال روزه داران محترم ، فکری هم بحال برنج کاران خوزستان بکند که درست در همین ایام مبارک از بعد سحر با کمر خم و زیر گرمای فلان درجه خوزستان (دمای خوزستان جزو اسناد طبقه بندی شده است و معمولن دسترسی به آن امکانپذیر نیست ) تا بعد افطار مشغول بکارند و مطمئن که زبان روزه هستند قطعن !
پی نوشت : یاسوج یاسوج که میگن شهر قشنگیه اما...

۲۲ مرداد ۱۳۸۹

از قدیم گفتن " قضا در رمضونه ، اسم صفر بدنومه " *
قضا : در لهجه لری کهگیلویه به معنای اتفاق بد و ناخوشایند است
رمضون و صفر : از ماه های قمری
بدنوم : بدنام
توضیح : در باور مذهبی عامه ، صفر ماه بد یمنی است و معمول است که سیزدهم این ماه قربانی می کنند
پی نوشت : تا جایی که بیاد دارم بیشتر دعواهای محلی در پسین (عصر) روزهای ماه رمضان اتفاق می افتاد !
*ضرب المثل محلی کهگیلویه

۲۱ مرداد ۱۳۸۹

" مجازات مشخص شده در قانون " بجای سنگسار

در شرع که هست ، در قانون هم وجود دارد ، اجرا هم می شود گاه و بی گاه ، اما صدا و سیما بجای کلمه " سنگسار " از جمله " مجازات مشخص شده در قانون " استفاده می کند .
پی نوشت : چرا؟
- ویدیوی اعتراف تلویزیونی سکینه محمدی - متهم به زنای محصنه و محکوم به سنگسار - از بخش خبری بیست و سی شبکه دو سیمای جمهوری اسلامی ایران ( از دقیقه ده به بعد )
سایت لغت نامه دهخدا از چند روز پیش به دلائل نامعلوم ف یلتر شده - فیل تر شدن دلیل لازم داره ؟ - فعلن ازدامنه دوم سایت لغت نامه استفاده کنید و امیدوار باشید که این دامنه فعلن گرفتار فیلت ر نشود .
پی نوشت : دلائل ارائه شده در سایت تابناک برای فی لتر شدن سایت لغت نامه دهخدا ( وب سایت نیوز آن لاین به نقل از تابناک )

۱۹ مرداد ۱۳۸۹

یک ضرب المثل چینی

یک ضرب المثل چینی می گوید ، یکی* دستش به دلار $ و یورو نمی رسد می فرماید نجس است ، ریال و یوآن خودمان را عشق است .
- همان یکی* دوباره می فرماید : " تحریم کنید ما را ، استعداد های ما درخشان تر می شود ."
* یکیِ مورد نظر که چندین سال زیر نامه های اداری را با عنوان قلابی دکتر امضاء می کردند در جای دیگری می فرمایند : دانشگاه ها را به کارخانه مدرک تبدیل کردند و بسیاری از دانشگاه ها برای مدرک فروختن ساخته شده اند .
مسئله : این کشور هیچ ندارد و نه آدم هایش آدم هستند و نه مسئولانش مسئول هستند و یک مشت خرفت هستند که مافیا بر آنها حاکم است . 500 سال دنیا را غارت کردند و جوانی که الان آمده است ( نخست وزیر شده است ) احمق تر از قبلی است و گویا خداوند آنها را نوکر آمریکا و صهیونیست ها آفریده است . لطفن نام این کشور را به صندوق پستی یکیِ مورد نظر فرستاده و جایزه بگیرید . +
توضیح مختصر برای حل مسئله فوق : به تازگی فدراسیون دوچرخه سواری ایران یک عدد مربی از این کشور استخدام کرده با دستمزد روزانه 1250 پوند ( تا این لحظه در باب نجس بودن یا نبودن پوند چیزی بدست ما نرسیده است ) معادل دومیلیون و شصت هزار تومان.
در ضمن کشور مذکور در غرب قاره آفریقا قرار دارد .

۱۸ مرداد ۱۳۸۹

دوست دارم سبد سبد

دوست دارم سبد سبد
باز گل عشق جوونه زد
دوست دارم يه عالمه
هر چي بگم بازم كمه
دوست دارم يه آسمون
كجايي اي نا مهربون ...

دوست دارم قطار قطار
خزونمو كردي بهار
دوست دارم ديوونه وار
باور نداري از قرار
فرقي برام نمي كنه
چه با خوشي چه حال زار ..

دوست دارم به اون خدا به اون خداي عاشقا
دوست دارم تاپاي جون
مي خواي بمون مي خواي نمون
چونكه گرفتار شدي عاقبت كار بدون
عاقبت كار منم هرچي كه هستي بمون

دوست دارم ...

پی نوشت : از آنجایی که استاد علیرضا افتخاری ید طولانی در تقلید صدای خوانندگان ( دلکش ، مرضیه و دیگر بزرگان موسیقی ایران ) دارند پیشنهاد می کنم ترانه " دوست دارم ..." ابی را هم بازخوانی کتتد .

۱۷ مرداد ۱۳۸۹

تبریک "روز خبرنگار "بر حسب عادت با سه پی نوشت

بر حسب عادت ، " روز خبرنگار " مبارک .
پی نوشت : این تبریک شامل همه خبرنگاران در بند (از اوین تا رجائی شهر کرج ) ، خارج از بند ، دراعتصاب غذا ، اصلاح طلب ، محافظه کار و غیره می شود .
پی نوشت دو : منظور از وغیره خبرنگاران روزنامه های کیهان ، رسالت ، جوان ، فارس نیوز ، ایرنا و غیره می باشند .
پی نوشت سه : بخشی از این تبریک به لباس شخصیِ موتورسوارِ اسلحه به کمری می رسد که بیست و دوم خرداد امسال در بلوار کشاورز نزدیک به یک ساعت ما را بازجویی خیابانی کرد و دست آخر هم خودش را خبرنگار یک روزنامه معتبر معرفی کرد .

۱۶ مرداد ۱۳۸۹

چوب بازی به مثابه امر سیاسی

از قدیم معمول بود در استان ک - ب که در عروسی ها با دهل و سرنا چوب بازی می کردند . این رسم رایج بود تا انقلاب 57 که بعد از آن برای مدتی استفاده از سازهای محلی در عروسی ها ممنوع شد و کم کم استفاده از ارگ معمول شد . این اواخر اما استفاده از دهل و سرنا دوباره با اقبال عمومی مواجه شد و در بیشتر عروسی ها - با توجه به توان مالی صاحبان عروسی - هم از ارگ استفاده می شد و هم از سازهای محلی . با نواختن ساز زنان می رقصیدند - دستمال بازی - و مردان چوب بازی . رقص زنان در عروسی که از همان اول ممنوع بود - هر چند که نادیده گرفته می شد - چندی پیش دادستانی استان رسم هزاران ساله چوب بازی را به بهانه ایجاد ضرب و جرح ممنوع کرد ! و ملت مانده اند که مهتر - نوازنده دهل و سرنا - که بنوازد چکار باید بکنند که خلاف قانون و شرع نباشد ؟!
پی نوشت : در میان ملل مختلف رسومی وجود دارد که انجام آنها ممکن است با صدماتی همراه باشد اما هزاران سال است که مردم در جوامع مختلف - مدرن و جهان سومی - به انجام انها می پردازند و دولت نه حق دارد و نه به خود اجازه می دهد که در این رسوم کهن دخالتی کند .
پی نوشت دو : بازی خطرناکِ دخالت حاکمیت در امور شخصی و اجتماعی مردم و مخصوصن بازی با رسوم و سنت های کهن جامعه کم کم کار را بجایی می رساند که انجام این سنت ها تبدیل به امری اعتراضی و سیاسی می شود .

۱۵ مرداد ۱۳۸۹

جشن سی دی سوزان و شادی های غیر مجاز

جشن سی دی سوزان در استان لرستان ( امحای بیش از بیست هزار سی دی غیر مجاز در استان لرستان )
پی نوشت : بر فرض محال اگر سی دی های سوزانده شده در لرستان سی دی فیلم های در حال نمایش بر پرده سینماهای کشور بود این اقدام می توانست عملی درخور تحسین تلقی شود که متاسفانه چنین نیست ( حداقل آنطوریکه در عکس ها دیده می شود ) و سی دی های سوزانده شده نیمچه شادی باقی مانده برای مردمی است که برای حداقلی از شادی هم نیاز به مجوز دارند .

ممه ما را دزدیدن ...

ممه * ما را دزدیدن ، دارن باهاش پز میدن !
* ممه عضوی برجسته در بخش بالا تنه زنان است که از بدو تولد تا زمان مرگ مورد علاقه فرزندان ذکور آدم ابوالبشر بوده ، نام دیگر آن پستان است و معمول نیست که از این کلمه استفاده شود ، نه در بین عوام و نه توسط رسانه های رسمی ، و بهمین دلیل است که از نام سینه بجای آن استفاده می شود .

۱۳ مرداد ۱۳۸۹

ما از فارسی 1 (وان ) نتیجه می گیریم که :

ما از فارسی 1 ( وان ) نتیجه می گیریم که:
- در دنیا زنانی هم وجود دارند که شب ها در رختخواب بدون مانتو و مقنعه می خوابند
- رژ لب قرمز واقعن قرمز است نه خاکستری متمایل به قرمز*
- زن و شوهر گاهی همدیگر را بغل می کنند و ممکن است بعضی مواقع لپ و لب یکدیکر را هم ببوسند
و اینکه دنیا رنگی است و رنگ در مجموع چیز خوبی است .
* روزگاری - و حالا بیشتر از قبل - تلویزیون وطنی برای جلوگیری از تحریک جوانان ذکور کشور رنگ و لعاب چهره هنرپیشگان اناث فیلم ها و سریال های اجنبی و حتی داخلی را کمرنگ می کردند .
- کیومرث پوراحمد در «کافه خبر» گفت: سخت گیری ها و خط قرمز های متعدد و بی دلیل باعث شده امروز همه نگران هجوم فارسی وان به خانه های مردم باشند و مردم نسبت به این شبکه اقبال نشان دهند.

۱۰ مرداد ۱۳۸۹

ویران شود آن شهر که میخانه ندارد و باز هم انقلاب ها دو دسته اند

... خمیازه کشیدیم به جای قدح می
ویران شود آن شهر که میخانه ندارد ...
نجیب کاشانی
پی نوشت : انقلاب ها دو دسته اند ، دسته اول آنهایی که برای بستن میخانه ها رخ می دهند و دسته دوم انقلاب هایی که احتمالن بوقوع خواهند پیوست برای گشودن در میکده ها .

... جان مریم چشماتو واکن ...

... خوشه غم ، توی دلم ، زده جوونه
دونه به دونه ، دل نمی دونه ، چه کنه با این غم ...
... جان مریم چشماتو وا کن ...
پی نوشت : دانلود ترانه " جان مریم " با صدای جاودانه محمد نوری
پی نوشت دو : اعتراف می کنم چند سال پیش که محمد نوری به عنوان چهره ماندگار در تلویزیون ظاهر شد دلم گرفت و استفاده ابزاری از صدای او در تلویزیون و رادیو باعث شد تا نتوانم چون گذشته از این صدای جاودانه لذت ببرم ، نمی دانستم که فرصت کوتاه است و زمان اندک .

۴ مرداد ۱۳۸۹

ساسی مانکن گوش می کنی یاد احمد زید آبادی می افتی و دلت می گیره

«اگر کسی از من بپرسد چرا در انتخابات ریاست جمهوری آقای کروبی را بر آقای موسوی ترجیح می‌دهم صریح و صادقانه پاسخ خواهم داد: به علت دیدارش با ساسی مانکن». +
این جمله ای است که احمد زید آبادی روز سه شنبه 29 اردی بهشت و پس از آنکه ساسی مانکن خواننده زیر زمینی با مهدی کروبی دیدار کرد ، در یادداشتی عنوان کرد ، دیداری که با تمسخر مخالفان و اعتراض جمعی از همراهان مهدی کروبی همراه شد .
پی نوشت : «در این چارچوب است که دیدار مهدی کروبی با ساسی مانکن مفهوم واقعی خود را پیدا می‌کند. قاعدتا ساسی مانکن از نقطه نظر فردی نیازی به دیدار با مقام‌های رسمی و کاندیداهای ریاست جمهوری را ندارد، اما اظهار شگفتی برخی محافل سیاسی از دیدار یک کاندیدای ریاست جمهوری با او در حقیقت، توهین به حقوق شهروندی همه ما ایرانیان است».
پی نوشت دو : ترانه جدیدی از ساسی مانکن گوش می کنم و اتفاقن چند بار دیگر هم گوش می کنم و پیشنهاد می کنم که شما هم گوش کنید .

رافت

با یک درجه تخفیف به اعدام محکوم شد !

۳ مرداد ۱۳۸۹

فصلی در باب اثرات موسیقی و مجازات آن نی زن مفلوک در پیشگاه یکی از بزرگان استان ک - ب

نقل شده که در مجلسی که یکی از بزرگان استان ( بزرگ هم به سبب جایگاه و هم به سبب های دگر) در آن حضور داشت ، بخت برگشته ای شروع به نواختن نی کرد ، بزرگِ مجلس از این حرکت برآشفت و فرمود که بگیرید مطرب پدر سوخته را و آلت مطربیش را در فلان جایش - فلان جا که معرف حضور همه هست ؟ - فرو کنید . بنا به اظهارات شاهدان عینی آلت مطربی به فلان جای نی زن بخت برگشته فرو نشد اما زیرکی می گفت باز بخت با طرف یار بود که سازش نی بود و قابل تحمل و مثلن ویولون سل نبود یا مشابه آن و الا چه بروز مطرب بیچاره می آمد ، الله اعلم !
پی نوشت : وی - آیت الله ملک حسینی نماینده استان کهگیلویه و بویر احمد در مجلس خبرگان رهبری و نماینده ولی فقیه در استان - در ادامه افزود :
بچه ها اکنون به فکر مرگ پدر هستند و به باباهای خود فحش می دهند و این از اثرات موسیقی در خانواده هاست.
پی نوشت دو : آیت الله ملک حسینی قبل از جمله مذکور که در جمع پرسنل شرکت برق استان در یاسوج بیان شده بود ، فرمودند : موسیقی در هر خانه ای رفت نفاق ایجاد می کند و مهر و محبت را از خانه ها می گیرد . خبرگزاری ایلنا
پی نوشت سه : قضیه آن بزرگ و نی زن بخت برگشته مربوط به دوره قاجار نیست ، همین چند سال پیش اتفاق افتاد

۲ مرداد ۱۳۸۹

دور هم نشستیم به بهانه سالمرگ شاملو

یک دهه از مرگ شاملو گذشت و این بهانه ای شد برای روح افسرده ما تا شبی دور هم جمع شویم و شاملو بخوانیم . عِرض خود نبردیم و زحمت مجوز گرفتن هم نکشیدیم - که این روزها برای تنفس هم لازم است - و شب گذشته در خانه یکی از دوستان ، پنجاه نفری جمع شدیم و شاملو خواندیم . خوب بود ، اقلن کم برای روح افسرده ما مرهمی بود و هوایی تازه در کالبد مان دماند ( ببخشید اگر چنین فعلی وجود ندارد ) .
پی نوشت : پشیمان شدیم که چرا پیش از این و در این مدتی که گذشت کم کاری کردیم و دور هم جمع نمی شدیم ، مثلن به بهانه سالمرگ هوشنگ گلشیری
پی نوشت دو : با مراجعه به سایت رسمی احمد شاملو همه آن چیزی که قرار است درباره این شاعر بزرگ بدانید را پیدا خواهید کرد ، سایت مرتب بروز شده و آخرین اخبار و مطالب مربوط به شاعر در آن درج می شود . سالشمار زندگی شاعر ، مجموعه آثار ، خوانش اشعار با صدای شاعر از جمله بخش های سایت رسمی احمد شاملو است . در ستون سمت چپ سایت ، لگوی سایت خانه شاعران جهان قرار دارد که پیشنهاد می کنم حتمن از این خانه هم دیدن کنید .

۱ مرداد ۱۳۸۹

یک شعر اورژانسی برای این روزهای رضا، خودم و تو / عبد جنتی

دهانم می جنبد
و قورت می دهم همه چیز را
لقمه را
شعر را
کلمه را
و خنده هایم را
در پس سایه ای مشکوک
که زل زده است
به همه چیزم
حتی چیزم.

دهانم می جنبد
نه گفت و گپی و"هیچ خند و خو"
سیاست هم که پدر و مادر ندارد.

دهانمان را می جنبانیم
و هیچ.......

- نگو که نشخوار می کنیم؟

- دهانتان را می جنبانید
نه شعری
نه خنده ای
نه سرخی گونه ای
از شراب چشم دلبری

- قرن هاست می جنبانیم.......
قرن هاست....

" عبد جنتی "

۱۶ تیر ۱۳۸۹

قلعهِ خیام تسخیر شدنی نیست ، عِرض خود می برید

شاید بتوان از زبان حافظ سخنی دیگر گفت غیر از آنچه منظور خواجه شیراز بود ، یا مثلن تعبیری باژگونه از غزلیات سعدی داشت و مولانا را مصادره کرد ، اما خیام را دیگر نه ... نمی توان ... خیام در هفتاد و چند رباعی همه آنچه را که باید بگوید گفت و رفت . بی سبب در پی تسخیر این آخرین قلعه ،عِرض خود نبرید که زحمتی متوجه این بارو نمی شود .
خیام اگر ز باده مستی خوش باش ...( روی مصرع کلیک کنید و همه رباعیات خیام را بخوانید )
دکتر ولایتی خیام پژوه این روزها : باید خیام را نجات دهیم !

۱۴ تیر ۱۳۸۹

انقلاب ها دو دسته اند

انقلاب ها دو دسته اند ؛ دسته اول انقلاب هایی که فرزندان خود را می خورند ، دسته دوم انقلاب هایی که فرزندان خود را ... آقا اینجا خانواده نشسته ؟!

۱۲ تیر ۱۳۸۹

کمی دیگر جام جهانی

آرژانتین به نیمکت بی مربی خود باخت و بدون در نظر گرفتن تعداد گل ها همان شد که باید می شد .
پی نوشت : وزیر آموزش و پرورش خودمان ابراز امیدواری کرد که برزیل قهرمان جام جهانی شود ، و اگر نشد آرژانتین و خلاصه هرتیمی قهرمان می شود بشود غیر از کشورهای 5+1 ( دنیای اقتصاد به نقل از سایت شفاف نیوز)
نتیجه بازی آلمان - آرژانتین : برنامه ، تاکتیک و دیسیپلین همه جا لازم است ، هم در فوتبال و هم در سیاست
پی نوشت 2 : آلمان امروز هم زیبا بازی کرد و هم حساب شده و مثل همیشه با برنامه و برد امروز هیچ ربطی به حضرت اختاپوس و پیشگویی های او ندارد .
در ضمن : با اینهمه باز هم زنده باد "آرژانتین" و البته هلند دوست داشتنی و محبوب

۱۱ تیر ۱۳۸۹

کمی هم جام جهانی

از حذف برزیل خوشحال نیستم اما از برد شیرین هلند دوست داشتنی سرحالم . فردا اما روز خوبی نیست ، از فوتبال آلمان لذت نمی برم - شاید هم متنفرم - اما از برد آرژانتین با این مربی لمپن هم خوشحال نمی شوم و دوست ندارم لمپنیسم احساسی بر نظم وقاعده غلبه کند . فعلن که حضرت اختاپوس برد آلمان را پیشبینی کرده !
نتیجه بازی برزیل - هلند : رای منفی یا مثبت در شورای امنیت سازمان ملل تاثیری بر نتایج بازی های جام جهانی ندارد .
پی نوشت : یکی اینکه پایان جریان حضرت اختاپوس باید یک علامت تعجب (!) می گذاشتم که فراموش کردم ، و اینکه با وجود احترامی که برای آرمان عزیز قائلم اما باز هم معتقدم که مارادونا یک مربی فکور نیست و سوار بر احساسات مردم آرژانتین عملن مربیگری نمی کند و به قولی این تیم آرژانتین بدون مربی هم یکه تاز هست .
پی نوشت 2 : با همه اینها "زنده با آرژانتین"

۱۰ تیر ۱۳۸۹

مخالفت با حکم اعدام حتی برای مخالف من

سایت اصول گرای جهان نیوز سوال خوبی از میر حسین موسوی و خانم زهرا رهنورد پرسیده است با این مضمون که آیا با حکم اعدام دو متهم بازداشتگاه کهریزک هم مخالفت می کنند یا نه ؟ با این توضیح که خانم رهنورد و آقای موسوی مخالفت خود را با احکام اعدام صادر شده در چند ماه گذشته به صور مختلف نشان داده و اعلام کرده اند .
خواسته همه مخالفان مجازات غیرانسانی اعدام از خانم رهنورد و آقای موسوی هم اعلام موضع در برابر حکم صادر شده - فارغ از مواضع سیاسی - آنهاست .

۷ تیر ۱۳۸۹

فریده و سجاد نمی خواهند مادرشان سنگسار شود

فریده و سجاد محمدی آشتیانی می گویند که مادرشان شاکی خصوصی ندارد و کاری هم نکرده است . فریده و سجاد به بن بست رسیده اند و سایه شوم سنگ را بر بالای سر مادرشان می بینند و برای همین است که دست یاری به سوی مردم ایران دراز کرده اند . سکینه محمدی آشتنیانی پنج سال است که به اتهام زنا در زندان و در انتظار اجرای حکم سنگسار است .
متن کامل استمدادنامه فرزندان سکینه محمدی را در اینجا یخوانید و در صورت تشخیص به این حکم اعتراض کنید .
شرح تصویر : " سنگسار " از مانا نیستانی ( روی عکس کلیک کنید )
باران سنگ که آغاز شود
پیش از آنکه از من
کوه سنگی بسازد
از دل تو صخره ای ساخته است ...
شعر " سنگسار " سروده آسیه امینی را در اینجا بخوانید