۱ آبان ۱۳۸۹

قرار بود بشود میدان حسین پناهی اما " قرار ، نه قرار "

ورودی شهر سوق (ویکی پدیا ) - زادگاه من و آرامگاه حسین پناهی - با نمایی از کوه دژکوه - زادگاه حسین پناهی دژکوه - در افق .
پی نوشت :) این میدان قرار بود بشود میدان حسین پناهی و قرار بود تندیس این هنرپیشه و شاعر بر روی ستون سیمانی وسط میدان جای گیرد . تندیس هم ساخته شد توسط شهرداری سوق با قیمت نمی دانم چند میلیون تومان . اما :
میدان ورودی شهر سوق شد میدان شهدا ، تندیس شاعر و هنرپیشه هم همچنان در انبار شهرداری شهر خاک می خورد و ستون سیمانی وسط میدان هم بدون استفاده نماند ، اقلن کم محلی شد برای تبلیغ وانت بار
پیِ پی نوشت : ضرب المثلی است در محل و نقل قول از کسی که : " قرار، نه قرار " و معمولن زمانی استفاده می شود که بگویند قرار بود فلان کار را بکنی و جواب داده می شود که قرار ، نه قرار !

۲۵ مهر ۱۳۸۹

صدای مرضیه و یک ای کاش مانده در دل من

صدای مرضیه را دوست داشتم - نه از زمان صفحه و گرام که عمرم قد نمی داد اما سه کاست سونی جلد قرمز داشتیم از صدای کم نظیر او که در جریان تفتیش خانه در ابتدای دهه شصت از ترس در زیر خاک مدفون شدند و بعدها که حیاط خانه پدری را بتون کردیم برای همیشه به اعماق زمین رفتند - و دوست هم دارم ، اما یک ای کاش و آروز می ماند در دلم برای همیشه که ای کاش شرایط بگونه ای پیش نمی آمد که صدای مرضیه بعدِ شانزده سال سکوت گم می شد در میان قیل و قال و های و هوی سیاست .
پی نوشت : با بخشی از این نوشته موافقم
شرح تصویر: مرضیه بر مزار غلامحسین بنان در چهلم آن مرحوم در سال 1364 / عکاس : کامران جبرئیلی
پیشنهاد می کنم این دوعکس را هم ببینید از بانو مرضیه که همین چند وقت پیش و توسط رضا دقتی عکاس ایرانی مقیم پاریس از او گرفته شد و مقایسه ای کنید با عکس روبرو!

۲۴ مهر ۱۳۸۹

لطفن معلمها را اعدام نکنید

- قرار است یک معلم را اعدام کنند ، معلم مذکور قاچاقچی مواد مخدر نیست ، آدم هم نکشته ، راهزنی هم نکرده . کارنامه این معلم نشان می دهد که از جنس مواجب بگیران - امثال من - نبوده و بنظر می رسد که معلمی را جدی گرفته است . عبدالرضا قنبری را چند روز پس از عاشورای سال گذشته و در دفتر دبیرستان حصار امین پاکدشت دستگیر و از همانجا به زندان برده و بعد از چند ماه بی خبری و بازجویی های مکرر به اعدام به اتهام محاربه محکوم کردند .
ضرب المثلی هست در گویش محلی با این مضمون که نه مرگ فقیر را کسی می شنود و نه بدنامی غنی را و حکایت عبدالرضا قنبری هم بی تشابه نیست که چون عضو هیچ دسته و گروهی نبود کسی حتی حکم اعدامش را هم جدی نگرفت !
- این وبسایت خبری هم به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی نوشته است که یک معلم بدلیل ناتوانی در اجاره خانه ، زن و فرزندش را به خانه اقوام فرستاده و خودش هم شب ها را در خیابان و پارک می خوابد ، و لابد صبح هم سر حال و قبراق سر کلاس درس حاضر می شود و شاگردان را پرورش داده و آموزش می دهد . که البته اینهمه فعلن از نتایج سحر است و باش تا صبح دولتت بدمد !
پی نوشت :) از آنجایی که مواجب بگیر آموزش و پروش هستم و اینجا هم از فرط ... می نویسم ، پس خوبیت ندارد از کنار اخبار مربوط به دیگر مواجب بگیران و البته معلمان آن وزارت فخیمه بدون ذکری و اشاره ای بگذرم
لینک مطلب در بالاترین

۲۱ مهر ۱۳۸۹

هوا پر است از صدای مرضیه

مرضیه در طول دروان خوانندگی خود هزار آواز خواند ... مرضیه اولین خواننده زنی بود که توانست در برنامه گل های رنگارنگ رادیو آواز بخواند ... مرضیه شانزده سال را در سکوت گذراند ... مرضیه مرد اما هوا پراست از صدای مرضیه و ریه های من هم

قطع ید

ماده 201 - حد سرقت بشرح زير است :
الف - در مرتبه اول قطع چهار انگشت دست راست سارق از انتهاي آن بطوريكه انگشت شست و كف دست او باقي بماند .
ب - در مرتبه دوم ، قطع پاي چپ سارق از پائين برآمدگي بنحوي كه نصف قدم و مقداري از محل مسح او باقي بماند .
ج - در مرتبه سوم حبس ابد .
د - در مرتبه چهارم اعدام ، ولوسرقت در زندان باشد .(قانون مجازات اسلامی)
تبصره 12 از ماده 198 : سرقت در سال قحطی صورت نگرفته باشد .
- دادستان عمومی و انقلاب مشهد از اجرای حکم قطع دست یک سارق در زندان مشهد خبر داد ( حکم در مقابل چشمان تعدادی از زندانیان متهم به سرقت انجام گرفت ) منبع خبر
ادامه خبر بالا :
لازم به ذکر است که اوایل مرداد ماه سال جاری نیز در زندان مرکزی همدان به طور همزمان حکم قطع ید 5 سارق به اجرا درآمده بود.
- نمی دانم اجرای قطع دست جهت انجام مجازات اسلامی توسط چه کسی در زندان انجام می گیرد اما چند روز پیش در اخبار خواندم که پزشکان عربستان از درآوردن چشم یک محکوم به قصاص خودداری کردند و این حکم هم دست آخر اجرا نشد . منبع خبر
... رفته بودم بانک جهت ضمانت وام یکی از دوستان ، تا نوبتم بشود لم دادم روی صندلی راحتی اربابان رجوع و سر صحبت هم که از قبل باز بود و گوش دادن هم ناخواسته . تعریف می کرد که قبل از ظهر و همین یک ساعت پیش کسی زنگ زد پلیس 110 و ما هم سریع خودمان را رساندیم به محل ، در زدیم و رفتیم داخل و پرس و جو که چرا زنگ زدین 110 ؟ طرف که نای بلند شدن نداشت گفت که والا از سه روز پیش چیزی نداشتیم برای خوردن و از روی ناچاری زنگ زدیم به شما !

۱۴ مهر ۱۳۸۹

فیدوس به درجه رفیع فیلترینگ نائل شد

فیدوس به درجه رفیع فیلترینگ نائل شد
پی نوشت : این مکان مقدس است ، با فیلرشکن وارد شوید

- دسترسی به وب سایت آیات عظام منتظری ، صانعی و بیات زنجانی بدون فیلترشکن امکانپذیر نمی باشد !


... برو ، ایگناسیو! به هیابانگ شورانگیز حسرت مخور!
بخسب ! پرواز کن ! بیارام ! - دریا نیز می میرد :)

ویدیوی تنبیه شدید بدنی چند کودک توسط مربی شنا و چند نکته

چیزی که در این ویدیو می بینیم :
یک مربی شنا با خونسردی و در برابر دیدگان دو مربی دیگر سه کودک را یکی یکی به پشت دراز کرده و با کفش شنا (غواصی) به کفل و پشت آنها می کوبد . بدن خیس کودکان باعث شده تا درد ناشی از ضربات مربی شنا چند برابر شود . اما :
- چیزی که در این ویدیو نمی بینیم اصلن مهم نیست ، یعنی اصلن مهم نیست که این سه کودک چه گناهی مرتکب شده اند که مستوجب چنین عقوبتی باشند
- خونسردی دو مربی دیگر و بی تفاوتی آنها نسبت به این صحنه نشان دهنده آن است که این کار لااقل در این استخر امری عادی و روزمره است
- چهره این سه کودک و مربی خطاکار آنها در فیلم بوضوح قابل تشخیص است و می توان این قضیه را پیگیری کرد
پی نوشت :( کودک سومی کوچکتر از بقیه بود و اشک های او بعد از ضربه کفش شنا ، دلم را بدرد آورد
* دو روز دیگر (8 اکتبر) روز جهانی کودک است
شرح تصویر : صحنه ای از ویدیوی فوق که در آن چهره مربی خطاکار و یکی از کودکان در حال تنبیه دیده می شود و دو کودک دیگر هم منتظر نوبت تنبیه شان هستند
لینک ویدیو در فیس بوک