۱ دی ۱۳۸۸

مطابق گزارش های خبرنگاران کیهان

مطابق گزارش هاي خبرنگاران كيهان جمعيت تشييع كننده پيكر آقاي منتظري كه حداكثر حدود 5000 نفر تخمين زده مي شود، پس از تدفين پيكر ايشان بلافاصله متفرق شدند. کیهان سه شنبه اول دی ماه 1388- شماره 19541
پی نوشت: ندارد

خدایا جانش بستان!

درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد. حجاج یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعای خیری بر من کن. گفت: خدایا! جانش بستان. گفت: از بهر خدای این چه دعاست؟ گفت این دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را.

۳۰ آذر ۱۳۸۸

تکامل... شاید هم دگردیسی

تو لیست حضور و غیاب دانش آموزان کلاس، اسمش روح الله بود . اما دوستانش گاهی ابوالحسن و بیشتر بازرگان صدایش می کردند . وقتی پرسیدم چرا اینهمه نام ؟! خندید و شانه بالا انداخت که یعنی چه می دانم ؟! متولد پنجاه و هشت بود . برایش توضیح دادم که با دولت موقت مهندس مهدی بازرگان بدنیا آمدی و با ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر پا پا کردی و ...
به گمانم پانزده سالی از این ماجرا می گذرد ، سالهای آغازین تدریس بود .
پی نوشت : شانس آورد دانش آموز ما که پدر در این پروسه تغییر نام ، بعد از ابوالحسن او را حسینعلی! نام ننهاد،وگرنه بیچاره مجبور بود نام دیگری را هم یدک بکشد .

جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد

سالها بعد وقتی که زمستان گذشت و روسیاهی ماند به زغال ، همه از پیرمردی می گویند که در قاموسش هیچ مصلحتی نبود اِلا مصلحت مردم . و همه جرمش هم همین بود ... گفت آن یار کزو گشت سَرِ دار بلند / جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد ... + و +
پی نوشت : بابک داد در صفحه فیس بوک خود نوشت " منتظری را خدا آزاد کرد "، دانشجویان در دانشگاه شریف فریاد می زدند "منتظری ... منتظری، آزادیت مبارک ". امروز صبح هم زنان در جلو بیت مرحوم منتظری همین را می گفتند .
به قول مینی مال نویس این وبلاگ ،" خوباش را هم عزرائیل زود می بره ، مملکته داریم ؟"

۲۵ آذر ۱۳۸۸

مشت محکم ملت و بخت نامراد تو

شب بد می خوابی ، صبح با سر درد بیدار می شوی . دیر بیدار شدی ، از چند کار غیر ضروری مانند دستشویی و غیره منصرف می شوی تا تاخیر در رسیدن به مدرسه کمتر شود . دست اندازها و موانع مسیر را بدون کم کردن سرعت رد می کنی ، تازه با ربع ساعت تاخیر می رسی . جلو مدرسه که می رسی ، صفوف بهم فشرده دانش آموزان در حیاط مدرسه اعصابت را آرام می کند .مدیر مدرسه از دانش آموزان می خواهد که تا رسیدن به محل انجام مراسم نظم را رعایت کنند ، شعار انحرافی ندهند و در ضمن تهدید می کند که هم مدرسه و هم نیروی انتظامی با دانش آموزانی که شعاری غیر از شعارهای معمول بدهند به شدت برخورد خواهد کرد .سردردت دوباره عود می کند و بر بخت نامراد خود لعنت می فرستی که اگر می دانستی امروز هم روز مشت محکم است اقلن کم نیم ساعتی بیشتر می خوابیدی که همه روز را با سردرد سپری نکنی !

۲۳ آذر ۱۳۸۸

عجز

"عجز" در لغت به معنی ناتوان گردیدن، ناتوانی ، توانا نبودن و ناتوان بودن است و "عاجز" به معنای سست و ناتوان و درمانده است . همینطور" عاجز شدن" به معنای درماندن و فروماندن و " عاجز کردن" به معنای درمانده کردن و ناتوان ساختن است . همچجنین است " عجز آوردن " که به معنای درمانده گی نمودن ، ناتوانی کردن و ناتوان بودن است . لغت نامه دهخدا

۲۱ آذر ۱۳۸۸

we are all MAJIDs - ما همه مجید هستیم


we are all MAJIDs - ما همه مجید هستیم (ویدیو کلیپ)
ویدیو کلیپ " هوا بوی خون گرفته، بیدارش کنید خدا را "
توضیح : این ویدیو کلیپ بر اساس ترانه معروف Haste Siempre ساخته شده ، ترانه ای که توسط آهنگساز کوبایی Carlo pueblo در پاسخ به نامه خداحافظی چه گوارا به مردم کوبا سروده و اجرا شد .





۱۹ آذر ۱۳۸۸

به آرامی آغاز به مردن می کنی، اگر ...

زنده باد آزادی



گزارش تصویری : شوشتر نو


چند نما از سایت بزرگ معماری شهرک "شوشتر نو" را می بینید که چهل سال پیش توسط کامران دیبا و در محل شهر شوشتر طراحی و اجرا شد . معماری کم نظیر این شهرک می توانست الگوی شهرهای جدید ایران باشد که متاسفانه خود این پروژه هم نیمه کاره رها شده و قسمت های زیادی از این مجموعه نیز تخریب شده است . این مجموعه برنده جایزه معماری آقا خان شده و در نمایشگاه آثارمعماری و شهرسازی قرن بیستم در لس آنجلس نیز به عنوان طرح برگزیده در مجموعه آثار معماری و شهرسازی جهان به نمایش درآمد.
پی نوشت : ممنونم از کویر بخاطر دعوت از ما به شوشتر و اصرار بر تماشای این مجموعه زیبای معماری
پیشنهاد : برای تماشای تصاویر در اندازه واقعی روی آنها کلیک کنید

گزینه صحیح را انتخاب کنید

الف) روسری
ب ) توسری
ج ) الف و ب
د )

۱۲ آذر ۱۳۸۸

نشان درجه یک " خدمت "

آیت الله خزعلی نشان درجه یک " خدمت " را از دست احمدی نژاد دریافت کرد . +

زنگ تفریح ، دبیرستان ، دفتر دبیران

زنگ تفریح ، دبیرستان ، دفتر دبیران
- شصت هزار تومان اجرت انتخابات ریاست جمهوری را گرفتی ؟
- میگن قراره سی هزار تومان به مناسبت عید غدیر واریز کنن به حساب ، درسته؟
- من صد هزار تومان سهم تو تعاونی فرهنگیان دارم ، هر روز میرم برا حساب کتاب سودش ، جواب درست و حسابی بهم نمیدن !
- من فکر می کنم قشر معلم این روزها غیر سیاسی ترین صنف تو جامعه باشه !
- بله ؟!
- قصد توهین ندارم ، البته به راننده های تاکسی ! ولی فکر می کنم معلمین یک صدم رانندگان تاکسی هم شعور سیاسی ندارن .
- آقا معلمین بیچاره که نه تشکیلاتی دارن ، نه صنفی دارن !
- همین و بگو ... چرا نباید داشته باشن ؟ تعدادشون کمه ؟ چرا ندارن ... ها ... چرا ؟
- آقا ول کنین این حرفا را ، دیوار موش داره ... موش هم گوش داره ها !
- راستی گفتی تعاونی ... جنس جدیدی نیاورده ؟
- ...

در راس همه امور

... در راس همه امور است؟
الف )
ب )
ج )
د ) هیچکدام


۱۱ آذر ۱۳۸۸

ساعت 14 نا 16 عصر روز جمعه سیزدهم آذر ماه ، در محل امامزاده طاهر کرج

...کمترین عیبش جوانمردی و داد
آن جوانمردی که جان را هم بداد
محمود دولت آبادی از قول مولانا می گوید بر مزار محمد مختاری ، در آن پاییز شوم . یازده سال از خنجر آجین کردن داریوش و پروانه و خفه کردن پوینده و مختاری گذشت . پاییز آن سال و بعد از خبر قتل داریوش و پروانه فروهر ، هر شب با شروع اخبار شامگاهی بی بی سی دلم آشوب بود که امشب نوبت کیست ، که امشب جسد کدام نویسنده و فعال سیاسی را پیدا می کنند . و هیچ کس نبود که درد دلی و عقده هایی که هی تلنبار می شد و پرسه زدن پس کوچه ها تا بامداد . یازدهمین سال اما بوی دیگری می دهد امامزاده طاهر مهرشهرکرج در جمعه سیزدهم آذر، ساعت 14 تا 16 عصر .
- آیین تازه ای نبود مرگ ، ما زنده ایم! ( دعوت کانون نویسندگان برای شرکت دریازدهمین سالگرد قتل محمد جعفر پوینده و محمد مختاری در روز جمعه 13 آذر ، ساعت 14 تا 16 بر مزار این دو عضو فعال کانون نویسندگان ایران در محل امامزاده طاهر کرج )

محرومیت رسانه ملی مان برای پنج سال دیگر تمدید شد

از نزدیک به یک سال و اندی پیش که طی یک مراسم غیر رسمی و با توافق جمعی ، دوشاخه رسانه ملی مان را از پریز خارج کرده و محترمانه آن را از جمع خانواده خارج کردیم تا به الان دل هیچکس در منزل برایش تنگ نشده است . تازه اگر خبر مربوط به مفاد راهبردهای پنج ساله دوم صدا و سیما نبود عمرا اگر به یاد سوهان روح و ماشین تخریب اعصاب و روان مان می افتادم .راهبردهایی که باعث شد رسانه ملی مان را تا پنج سال دیگر از دیدن خودمان محروم کنیم .
در ضمن : آرایش كردن خانم‌ها در برنامه‌های تلویزیونی شرعا و قانونا ممنوع است چون خلاف شرع است و یك مورد هم نباید اتفاق بیفتد. (تبصره یک از بند دوم مفاد راهبردهای پنج ساله دوم صدا و سیما)

۱۰ آذر ۱۳۸۸

روباهش را ... کشتند!

چندی پیش که ماجرای جالب دوستی پیرمرد خلخالی و روباه را در مهار بیابان زایی خواندم ، برای لحظه ای از روی خوش بینی و لذت آنی فکر کردم که چقدر خوب می شد اگر این ماجرا به یکی از کتاب های مقطع ابتدایی اضافه می شد تا شاید لذت دوستی با حیوانات جایگزین میل تاریخی سنگ اندازی به آنها می شد . ابلهانه لابد فکر می کردم که این همه ماجرا است و پیرمرد و روباه تا پایان عمر در کنار یکدیگر به خوبی و خوشی زندگی می کنند . واقعیت این است که:
آن پیرمرد خلخالی را یادتان هست ؟ روباهش را ... کشتند !
لینک مرتبط: روباه گفت اگر دلت می خواهد مرا اهلی کن !

سفارش ویژه

سفارش ویژه :
پنج دست کت و شلوار هاکوپیان ، پنج قاب خاتم کاری ، پنج بسته گز پنجاه درصد مغز پسته بلداجی ، پنج قالیچه دست باف کرمان ، پنج بسته زعفران درجه یک خراسان ، پنج قوطی خاویار فرد اعلا و پنج لوح یادبود .
پنج انگلیسی که برای شرکت در مسابقات قایقرانی از بحرین راهی دوبی بودند در آب های خلیج فارس بازداشت شدند .

پیوست : پنج چوبه دار ، پنج چهار پایه ، پنج تکه طناب پنج متری ، پنج مامور اجرای حکم و پنج دستگاه امبولانس .
تاکنون پنج حکم اعدام در پیوند با نا آرامی های پس از انتخابات در ایران صادر شده است .

۹ آذر ۱۳۸۸

بزودی ...توکیو رز

پیش از دستور: این یک آگهی تبلیغاتی است
سربازان دشمن نمي دانند در حالي كه با ما در جنگند در خانه شان براي چند نفر غذا آماده شده است.
توكيو رز(tokyo rose) يك راديو موج كوتاه است كه ساعات پخش برنامه هايش مشخص نيست پس راديو خود را روشن نگه داريد.............
پس از دستور: بی صبرانه منتظر شروع بکار توکیو رز هستیم

۸ آذر ۱۳۸۸

دیب گله داره

... شهر جای ما شد!
عید مردماس، دیب گله داره
دنیا مال ماس، دیب گله داره
سفیدی پادشاس، دیب گله داره
سیاهی رو سیاس، دیب گله داره ...

پی نوشت : ممنون از حمید طاهری بخاطر ارسال ترانه " خون ارغوان ها ". با این توضیح مختصر که ترانه " خون ارغوان ها " با صدای گرم منوچهرهمایون پور است که غیر از آن ، ترانه ماندگار " نوای چوپان " را هم در کارنامه خوانندگی خود به یادگار گذاشته است . برای شنیدن این دو ترانه ماندگار و مختصر توضیحی از منوچهر همایون پور به سایت پرند بروید .


۶ آذر ۱۳۸۸

فاتحه آموزش (از نوع عالی و غیر عالی)

فاتحه آموزش (عالی) در این مملکت را روز اول ورودم به دانشگاه تهران در سال 69 و زمانی که به قید قرعه و نهیب و تهدید دکتر مشیری (مدیر وقت گروه جغرافیای دانشگاه تهران) مجبور به تحصیل در گرایش جغرافیای طبیعی شدم (مفصل توضیح می دهم در وقتی دیگر) ، خواندم . حلوای آموزش (عالی) را هم ترم دوم همان سال خیرات کردم ، زمانی که کرسی درس اقلیم شناسی را از دکتر فشارکی ( استاد مسلم اقلیم شناسی ) گرفتند، به جهت آنکه چند تن ازدانشجویان ریش و پشم دارِ صاحب نفوذ چند ترمی این درس را افتادند و دکتر فشارکی هم هیچ فشاری را نه از بالا و نه از پایین قبول نمی کرد و نمره مفت هم پای ورقه کسی نمی نوشت . و جالب تر اینکه از آن ترم به بعد درس اقلیم شناسی رشته جغرافیای دانشگاه تهران! را آقای محمدی (فوق لیسناس اقلیم شناسی و از دوستان با مرام!) ارائه داد و بنده هم که هول و لرزه درس اقلیم شناسی دکتر فشارکی خواب و خوراکم را گرفته بود ، در همان ترم از دستان با سخاوت! آقای محمدی نمره الف گرفتم و سجده شکر به جای آوردم .
و همین شد که تا الان فقط یک بار در کنکور کارشناسی ارشد شرکت کردم ، آنهم برای اینکه مجوزی باشد رسمی برای فرار از کار و سفری چند روزه به شیراز .
برای همین است که نه خبر سهمیه بیست درصدی متاهلین در کنکور کارشناسی ارشد اسباب تعجبم شد و نه بانگ واگذاری مدارس به حوزه های علمیه .

پی نوشت جهت زنگ تفریح : چند روزی است که دسته جمعی با ترانه " هوا ابری نمی مونه ..." با صدای فرشته حال می کنیم .



۳ آذر ۱۳۸۸

ساده است

ساده است بازی کردن هر روزه با خرگوش سفید
شاهد آن بودن که
چگونه از گرسنگی تلف می شود
و گفتن که "بابا بی خیال خودتو ناراحت نکن ، به خاله ات می سپارم یکی دیگه واست بیاره"

برداشت دلبخواهی ( آزاد سابق) شعری از مارگوت بیکل درمجموعه " چیدن سپیده دم "

۱ آذر ۱۳۸۸

انشاء درباره زنگ ورزش

انشاء درباره زنگ ورزش
به نام خدا
انشاء من درباره زنگ ورزش است . ما قبلن در مدرسه یک زنگی داشتیم به نام زنگ ورزش . بچه ها زنگ ورزش را دوست داشتند . در زنگ ورزش معلم از ما سوال نمی پرسید . در این زنگ ما می توانستیم سر و صدا کنیم و خیلی جیغ بکشیم . ورزش هم می کردیم. ورزش برای ما خوب است . ما خیلی دوست داشتیم هر روز یک زنگ ورزش داشته باشیم . اگر ما هر روز یک زنگ ورزش داشتیم ، می توانستیم هر روز یک زنگ بازی کنیم و سر و صدا کنیم . بچه ها بازی کردن را دوست دارند ، بچه ها سر و صدا و جیغ کشیدن را هم دوست دارند . ما الان زنگ ورزش نداریم . آقای مدیر می گوید زنگ ورزش برای دولت هزینه دارد . من نمی دانم هزینه یعنی چه . پدر من می گوید هزینه یعنی پول خرج کردن برای یک کار .ما خیلی ناراحت هستیم که زنگ ورزش نداریم . ما می خواهیم پول جمع کنیم و به دولت بدهیم تا برایمان زنگ ورزش بگذارد . ما از این انشاء نتیجه می گیریم که زنگ ورزش خیلی خوب است . و دولت پول ندارد تا برای ما زنگ ورزش بگذارد . تمام

۲۹ آبان ۱۳۸۸

نه به اعدام ، این بار در روسیه

رئیس شورای قانون اساسی روسیه با قاطعیت از غیر ممکن بودن مجازات اعدام در این کشور از اول ژانویه آینده خبر می دهد . به این ترتیب روسیه که از چند سال پیش عملن مجازات اعدام را به حال تعلیق در آورده بود ، بصورت رسمی به جمع کشورهایی می پیوندد که مجازات اعدام را برای همیشه از قوانین جزائی کشورشان حذف کرده اند .منبع
پی نوشت : لغو مجازات اعدام در هر کشوری که باشد خوشآیند است و امیدوار کننده به اینکه روزی درهیچ کجای جهان چوبه داری برپا نشود و چوبه دار به عنوان نماد خشونت در قوانین بشری برای همیشه در کنار گیوتین به موزه فرستاده شود . اینکه اما تا آن زمان چند چوبه دار برپا می شود ، چند نفر روی صندلی الکتریکی قرار می گیرند و چه تعداد به جوخه های اعدام سپرده می شوند ...

ستارخان ... ستارخان

ستارخان ... ستارخان ... تفنگ سرپرت کو ... ستار خان ... اسب تو آخورت کو ... ستارخان...
ترانه ستارخان را بی هیچ مناسبتی از اینجا دانلود کرده یا بشنوید .

۲۸ آبان ۱۳۸۸

عکس : هیچکس تنها نیست

عکاس : ایلیا (پسر)
عکس بدون اجازه عکاس و با نقض صریح قانون کپی رایت منتشر شد
ایلیا (پسر) ، عکاسی از خود

نماز جماعت

هنوز نیم ساعت به پایان کلاس مانده بود ، نماینده کلاس که معمولن درشت هیکل ترین دانش آموز و گاهی هم فضول ترین شاگرد کلاس است ، تا نیمه کلاس جلو آمد و گفت آقا چهار نفر معرفی کن برای نماز جماعت . جا خوردم اما به روی خودم نیاوردم ، گفتم چند نفر ؟ گفت چهار نفر . پرسیدم حالا چرا حتمن چهار نفر ؟!گفت از هر کلاس چهار نفر باید بروند نماز جماعت . به دانش آموزان گفتم خوب ، حالا کی قصد نماز جماعت داره ؟ ده پانزده نفر دست بلند کردند که آقا من ...آقا من و چند نفرزرنگتر سریع خودشان را تا جلو در کلاس رساندند با سر و صدا . گفتم بنشینید ، همه بنشینید . نشستند و کمی که آرام شد فضا ، گفتم جریان چیه ، اینهمه متقاضی ؟! که یکی از ته کلاس داد زد که آقا سرِ ظهره و ساعت آخر و بهترین راه برای در رفتن ...

۲۷ آبان ۱۳۸۸

برایشان افت دارد

می گوید بیشتر از دو سوم دانش آموزان آنفلوآنزا گرفته اند و کلاس ها تقریبن خالی است . می پرسم خوب پس چرا مدرسه را تعطیل نمی کنند . می گوید دیروز از مدرسه زنگ زده اند به اداره برای اجازه تعطیلی مدرسه . می گویم خوب ، نتیجه چه شد ؟ با خنده می گوید اداره قبول نکرد، می گویند برای ما افت دارد بگوییم مدرسه نمونه بخاطر بیماری آنفلوآنزا تعطیل شده .
در ضمن : مدرسه شبانه روزی بوده و بیشتر دانش آموزان در خوابگاه بسر می برند .
- رئیس کمیته اموزش مجلس شورای اسلامی : مرگ 14 دانش آموز و سه دانشجو بر اثر ابتلا به آنفلوآنزای نوع A
- بسیاری از مدارس دستورالعمل آنفلوآنزا را اجرا نمی کنند

۲۵ آبان ۱۳۸۸

خودزنی

با تیغ موکت بری روی صندلی خط می انداخت ، گفتم یه لحظه بیا بیرون . تیغ و که سعی در قایم کردنش نداشت ، تو جیب شلوار شش جیبش گذاشت و خیلی آروم اومد پای تخته . پرسیدم این زخم ا چیه رو دستت؟ گفت خودزنی . پرسیدم یعنی چی ، خودزنی ؟ گفت با تیغ رو دستم خط می کشم . پرسیدم چرا ؟! گفت لذت می برم خوب . بعد هم پیراهن شو بالا زد تا رد تیز بر را رو پشتش بهم نشون بده . گفتم پشت تو چطور تیغ کشیدی ؟ خندید و گفت کار بچه هاس ، از بچه ها خواستم این کار را برام بکنن .
می نشیند ، و من درس را ادامه می دهم و او با تیغ موکت بری دسته قرمزش روی دسته صندلی خط می اندازد.
دلم آشوب می شود ...
امروز: نشان فروهر را به سینه اش زده بود و هی با نشان ور می رفت . گفتم این چیه رو سینه ات ؟ گفت نشان فروهر، به این اعتقاد دارم . گفتم اگر به این اعتقاد داری پس چرا با خودت این کار و می کنی ، تو این کیش و آیین ، آزار خود روا نیست . بازم هیچی نگفت ، امروز پیراهن سفیدی پوشیده بود . رد خون تازه روی آستین پراهن سفیدش ...

۲۲ آبان ۱۳۸۸

سفری به آزاد کوه

عباث می‌گفت: چرا باید در زیر سقف اتاق یک هتل ۵ ستاره بخوابم و لحظات تکرارناشدنی زندگیم را حرام کنم، وقتی می‌توانم در زیر سقف هتلی ۵ میلیون ستاره به نام آسمان بخوابم؟
همین یک جمله در نوشته ای از محمد درویش کافی بود تا به سوی آزاد کوه بروم ، به خانه عباث . می دانستم که دیر آمدم و صاحب خانه خیلی وقت است از اینجا کوچ کرده . با اینهمه آزاد کوه شکل و شمایل یک خانه متروک را نداشت ، بر عکس پر بود از زندگی هنوز و من چقدر خودم را سرزنش کردم و می کنم که چرا اینهمه دیر آمدم ، درست بعد از آنکه باد آمد و عباث و همه رویاهایش را با خود برد ...
دعوت تان می کنم به آزاد کوه ، به خانه عباث و هیچ نمی گویم که در آنجا چه دیدم و چه حسرتی خوردم و آه کشیدم ... بفرمائید
عکس : " اثر " از عباس جعفری
لینک : عباث کمی دیر کرده

انار اما ، خون است

... انگاره خون است
محبوس در حبابی سخت و ترش
که به شکلی مبهم
طرح دلی را دارد و هیات جمجمه انسانی را ...

ترانه شرقی
سروده فدریکو گارسیا لورکا
ترجمه احمد شاملو


۲۱ آبان ۱۳۸۸

یک ندا در دو نما


استفتاء

در سایت مرجعیت ، استفتاء شده بود که : اگر یک زن مسلمانی زنا کند آیا شوهرش می تواند او را به قتل برساند؟
در قسمت ارسال استفتاء از مراجع نوشتم : اگر یک مرد مسلمان زنا کند آیا همسرش می تواند او را به قتل برساند؟
حالا هم منتظر جواب استفتاء هستم
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشتی که هیچ ارتباطی با موضوع فوق ندارد : پیشنهاد می کنم مستند " باد صبا " ساخته کم نظیر لاموریس فرانسوی را از اینجا دانلود کرده یا ببینید . با ذکر این مسئله که مهستی شاهرخی پیش از این به معرفی این مستند پرداخته و لینک دانلود فیلم را هم من از وبلاگ " چشمان بیدار " گرفته ام .

۲۰ آبان ۱۳۸۸

کویت

خوش بحال مردم کویت ، خوش بحال دانش آموزان مدارس کویت ، که به جای بلغور کردن مشتی خزعبلات تاریخ مصرف گذشته ، ملزم به یادگیری موسیقی هستند . خبررا به نقل از سایت شیعه نیوز بخوانید
پی نوشت : در بین کشورهای حاشیه خلیج فارس ، کویت خیلی آرام و هوشمندانه در مسیر آزادی های اجتماعی و سیاسی گام بر می دارد و به نظر می رسد که آینده روشنی در انتظار این کشور کوچک عربی باشد .
در ضمن : ما هم که بخیل نیستیم ، فقط دست زیر چانه با حسرت نگاه می کنیم و گاه گداری هم یک آه جانانه می کشیم و همچنان دوره می کنیم شب را و روز را ...

۱۶ آبان ۱۳۸۸

قرار بود این شش ثانیه ویدیو ، بدون شرح باشد !




در کودکی و البته نوجوانی عشق کشتی کج بودم ، می شد که ساعت ها در گرمای تابستان ور بروم با آنتن و دستهایم تاول بزند از گرداندن و چرخاندن ، تا یکی از داخل اتاق داد بزند که ... خوب شد ! ... بیا پایین ... و من سریع از بالای بام می پریدم روی دیوار و با کله خودم را به اتاق می رساندم تا کورسویی از نبرد دو کشتی کج کار را از تلویزیون کویت ببینم ، با کلی مشقت و بدبختی !تازه کشتی کج که تمام می شد اول بدبختی بود و باید دنبال سوژه ای می گشتی - البته ضعیفتر از خودت - تا حرکاتی را که دیدی روی او پیاده کنی !و خلاصه اوضاع و احوالی داشتیم . از همه حرکات و فنون ، من عاشق این حرکت بودم که موهای طرف مقابل را بگیری و بی دغدغه و در عین آرامش او را به طرف خودت بکشانی و بعد با کنده زانو به شکم ، سینه و یا چانه او بکوبی و بعد هم رهایش کنی تا از درد بخودش بپیچد و تو پیروزمندانه از او روبرگردانی و به سمت تماشاگران دست تکان دهی و او هی از درد ...
مطمئن نیستم که این مامور نیروی انتظامی هم مثل کودکی های من عشق کشتی کج باشد ، اما این حرکت - گرفتن موی سر و مکث کوتاه و بعد ضربه کنده زانو به سینه یا چانه طرف مقابل - برایم خیلی آشناست .
پی نوشت : قرار بود این شش ثانیه ویدیو ، بدون شرح باشد !

عذر بروز شدن گاه و بیگاه این روزها

اگر عذرم موجه نبود می گفتم اینهم شد وبلاگ داری ؟! تخته کن درِ این صاحاب مرده را ، که یا از ترس ، گرفتار back space است و یا از این هفته به آن هفته باید بگذرد تا مثلن بروز شود ، آنهم چه بروز شدنی !عذرم موجه است دوستان ، بر من ببخشائید ، این دیر به دیر بروز شدن را .

۹ آبان ۱۳۸۸

بیچاره تاریخ

دوست داشتم در آینده معلم تاریخ بشوم ، شدم معلم جغرافیا . قبول که شدم در کنکور کلی اعصابم خورد شد که من اصلن میلی به تحصیل در این رشته ندارم و چقدر نق و نوق به اخوی بزرگتر که در فرم انتخاب رشته کنکور، جغرافیا را جلوتر از تاریخ انتخاب کرده بود ، که ول کن بابا تو هم ، حالا مگه فرقی هم دارن این دو تا ؟! و برای من مثلن فرق داشتند ... بگذریم ... ما شدیم معلم جغرافیا اما هنوز دل در گرو تاریخ داشتیم و حسرت به همکاران فرهنگی این رشته که خوش به حال شما ! خوب که نگاه می کنم اما انگار باید ممنون باشم از اخوی بزرگتر که پشیزی هم برای خواسته من ارزش قائل نشد و رشته تاریخ را برایم انتخاب نکرد . از بخت بلندم بود انگار که مجبور نشدم کتب تاریخ به تحریر حداد عادل و بدتر از آن علی اکبر ولایتی را تدریس کنم . حالا هم که انگار به سبزه آراسته شده و قرار است تاریخ مثله شده این مرز و بوم پدرِ مرده را به حلقوم بیچاره دانش آموزان فرو کنند که مجبورم دست به بالا بلند کنم که شکر ... شکر که برای باری هم که شده این بخت نامراد سر خر را کج کرده و اقبالی به من داشت که از نعمت تدریس اینچنین تاریخی محرومم کرد .

۸ آبان ۱۳۸۸

داستان مردم سبز


first thay ignore you ابتدا شما را نادیده می گیرند
then thay laugh at you بعد به شما می خندند
than thay fight you بعد با شما مبارزه می کنند
then you vin بعد شما پیروز می شوید .
مهاتما گاندی
انیمیشن the story of green people (داستان مردم سبز) در چهار اپیزود و بر اساس جمله معروف مهاتما گاندی ساخته شده است .
انیمیشن " داستان مردم سبز " را از اینجا دریافت کنید .

۶ آبان ۱۳۸۸

... من برای صلح کوشیدم ...

از شکم ماندانا تاکی رویید که شاخ و برگش تمام آسیا را پوشانید،زیر سایه این تاک ، برده داری برچیده شد ، هر کس در پرستش خدای خود مختار بود ، هیچ پرستشگاهی ویران نشد ، همه پرستشگاه های ویران شده با هر آیین و مسلکی بازسازی شدند ، شهرهای ویران دوباره آباد گشت و ... من برای صلح کوشیدم ...
- کوروش نامک ( ویژه نامه بزرگداشت کوروش ، به مناسبت هفتم آبان روز کوروش و روز صدور نخستین فرمان پاسداشت حقوق )

۴ آبان ۱۳۸۸

زنده باد جمهوری ... نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد

شیر پاک خورده ای که حرفش در میان این جماعت بُرِش داشته باشد پیدا نمی شود بگوید خدا وکیلی دست از سر کچل این جمهوریِ مادر مرده بر دارید و هی برای حفظ نظم و قافیه شعارهایتان هم که شده آن را قاطی معجون های گاه به گاه تان نکنید ؟! خوبه که هنوز با چوب یکی از همین معجون ها نواخته می شویم ، و بازبه جهت نبود همان حافظه تاریخی در تدارک معجون ناشناس دیگری هستیم .
آقایان ، برادران ، خواهرانی که هی شعار جمهوری ایرانی ، جمهوری ایرانی می دهید ، می شود یک زحمت کوچولو بکشید و این ترکیب نامیمون را برای مردم باز کنید که این طفلی ها هم بدانند که چه بلای احتمالی قرار است بر سرشان بیاید؟
چند صد سال پیش ملت کم و بیش در صحنه فرانسه ریختند به خیابان ها و یک بار برای همیشه شعار دادند زنده باد جمهوری ... بدون هیچ نون یا نمی دانم سس و خیار شوراضافه ، یک بار برای همیشه تا هی نیاز نباشد سی سال به سی سال به فکر معجون تازه باشند .

۲ آبان ۱۳۸۸

۱ آبان ۱۳۸۸

مرتضی از فرنگ بر می گردد ؟!

- الو ... الو ... الو ...
hello...hello...hello...-
hello چیه مرتضی جون ... منم ... بیست و سی ... شبکه دو ... ایران
- آها ... شرمنده ... ببخشین ... خوبین ؟ ... چه خبرا؟
- کجا خوبیم مرتی جون ؟ ... بی خبر ول می کنی میری ... شرایط و هم اصلن درک نمی کنی !هزار تا شایعه درست شده پشت سرت
-چه شایعه ای بیست و سی جون ؟
- چه می دونم ... همین شایعه ای که این روزا پشت سر خیلی از مجری ا و گزارشگرا و ورزشکاراس ... پناهنده شدن دیگه بابا ...
- پناهنده کدومه ... این مزخرفات چیه؟ بیکارن ملت ها ... بابا بیاین اینور ببینین چه خبره ... بهشته ، بهشت
- اِهِم ... اِهِم ... مرتی جون ما که میدونیم اونجا واسه چه کاری رفتی ... برا ملت توضیح بده که اونور چیکار می کنی ؟!
- پخش زنده اس ؟!
- آره خوب !... چطور مگه ؟
- ای بابا ... با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد وبا سلام خدمت عموم هم هموطنان عزیز و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما ... اینجانب مرتضی حیدری ، چند روزی است که جهت ثبت نام و ادامه تحصیل و ارائه پروپوزال از کشور خارج شده ام و الان هم که دوستان بیست و سی زنگ زده اند ، بنده سر کلاس درس بودم و برای انجام گفتگو مجبور شده ام که از کلاس بیرون بیایم .
- آقای حیدری اینجا شایع شده که شما را دستگیر کرده اند و شما قصد خروج از کشور و پناهنده شدن در کشوری دیگر را داشته اید !
- چرا دستگیر کنند ؟ برای چی پناهنده بشوم ؟ من فعلن برای ثبت نام آمده ام و البته درس و مشق من چند سالی طول خواهد کشید .
- با تشکر از جناب آقای حیدری ... ادامه اخبار بیست و سی ...
پشت صحنه : یکی از بینندگان بیست و سی که موفق به تماس تلفنی با این برنامه نشده بود قصد داشت بپرسد که آقای حیدری ، حالا کدام کشور؟ میشه به ما هم بگین ؟!
یکی دیگر از بینندگان هم قصد داشت بپرسد جناب آقای حیدری شما کلاس ا شروع شده ؟! شما که برای ثبت نام رفته بودین ؟
یکی دیگر از بینندگان که مشغول حساب کردن اختلاف ساعت بود با یک حساب سرانگشتی محاسبه کرد که اگر جناب حیدری الان سر کلاس تشریف داشته باشن ، به احتمال زیاد در یکی از کشورهای آمریکای شمالی مشغول به ادامه تحصیل هستند .
- لینک مطلب در بالاترین

دعا پارتی شبانه ...!

به گزارش خبرنگار بخش حوادث شب گذشته بیش ازسی زن و مرد در سنین مختلف (از چند ماهه تا بالای پنجاه سال ) در یک مجلس مختلط دعا پارتی درنزدیکی های شمال تهران بازداشت شدند . این افراد که پس از مصرف چای از حالت طبیعی خارج شده بودند ، با صدای بلند اقدام به خواندن دعا کردند . با تلفن یکی از همسایگان به مرکز فوریت های پلیس ، نیروهای پلیس امنیت به خانه مذکور یورش برده و همه این افراد را که در وضعیت زننده ای مشغول به خواندن دعا بودند دستگیر کردند .
یکی از نیروهای پلیس به خبرنگارما گفت که من اولین نفری بودم که وارد خانه شدم ، وضعیت این افراد قابل توصیف نیست ، معلوم بود که حالت عادی ندارند ، زن و مرد دستهایشان را بلند کرده بودند و سرهایشان تکان می خورد و همه با هم یک ورد عجیب و غریب را می خواندند . اللهم انی اسئلک ... یه چیزی تو این مایه ها .
یکی از همسایگان ضمن قدردانی از نیروهای پلیس امنیت بخاطر حضور بموقع و دستگیری این افراد از مسئولین خواست تا برنامه های بیشتری برای آگاه کردن جوانان تدارک ببینند تا در دام چنین برنامه هایی گرفتار نشوند .
- لینک مطلب در بالاترین

۲۹ مهر ۱۳۸۸

محرمیت

قابل توجه همه کارتونیست ها ، طنزپردازان و کلیه مردم همیشه در صحنه ، به اطلاع رسانده می شود که :
به سلامتی ، قراره به زودی ساختمان ها با هم محرم بشن .
باور نمی کنین؟
ملاحظه بفرمائین !
- چشمات و درویش کن جونم ، هنوز که به همدیگه محرم نشدیم ، اوا چه هیزه ، بلا به دور!
ساختمان روبرویی بود ، همون دوبلکسِ تپل مپل نانازی سنگ سفید

یک راه حل عملی برای جلوگیری از اعدام کودکان

تلاش برای حذف حکم اعدام و مخصوصن اعدام کودکان ( زیر هجده سال ) از قوانین جزائی کشور سر جای خود ، اما کاری که الان می شود انجام داد جلوگیری از اجرای احکام اعدام و مخصوصن اعدام کودکان ( زیر هجده سال ) به هر طریق ممکن می باشد . هر طریق ممکن بعضی مواقع پا درمیانی افراد مشهور است و گاه فشار افکار عمومی و بعضی مواقع هم توافق با خانواده مقتول و پردخت دیه .
محمد مصطفایی وکیل خیلی از کودکان محکوم به اعدام و فرد شناخته شده حقوق کودکان معتقد است که با جمع آوری مبلغ دویست میلیون تومان می توان تا چهار نفر از کودکان محکوم به اعدام را نجات داد .
مصطفایی پیشنهاد داده که هر کدام از ما در کنار سایر فعالیت ها برای لغو حکم اعدام و مخصوصن اعدام کودکان ( زیر هجده سال ) در حد توان مالی بخشی از این مبلغ را تقبل کنیم ، که در شرایط کنونی یک راه حل فوری برای جلوگیری از اعدام کودکان است .
شماره حساب اعلام شده توسط محمد مصطفایی برای جمع آوری کمک های نقدی :
شماره حساب سیبای بانک ملی 0205327104006 شعبه میدان سبد جمال الدین اسد آبادی
شماره تلفن محمد مصطفایی: 09121212590
شرح تصویر: طرح از مینو خواجه الدین به مناسبت 10 اکتبرروز جهانی مخالفت با حکم اعدام
چراغ اول : کمک به نجات چهار نوجوان

اینهم از اقبال ما

می گفت ، فرزند که بودیم جامعه پدرسالار بود ، پدرشدیم ، جامعه فرزند سالار شد .
دوباره می گفت ، شاگرد که بودیم سیستم آموزشی معلم سالار بود ، معلم شدیم ، سیستم دانش آموز محور شد !

۲۷ مهر ۱۳۸۸

دو خبر پستانی

- اول اینکه ، اکتبر امسال را ماه آشنایی و مبارزه با سرطان پستان نامگذاری کرده اند .
- دوم اینکه، اعضاء جنبش اسلامی " الشهاب "، زنانی را که از کرست ( سوتین - سینه بند! ) استفاده کنند ، در معرض عموم شلاق می زنند . لینک خبر
تبصره : سایت پزشکان بدون مرز، سایت جالبی است که بدون سانسور و بی تعارف به بیان و تحلیل مسائل پزشکی و بهداشت فردی و روانی می پردازد .
سرطان پستان ، علل ، تشخیص و پی گیری/ پزشکان بدون مرز
پی نوشت : پستان عضوی از سینه بوده که ظاهرن به سبب بار جنسی موجود در این کلمه ( پستان) ، زمان زیادی است که به غلط از کلمه سینه به جای پستان استفاده می شود ، مثلن سرطان سینه که به غلط جایگزین سرطان پستان شده است .
شرح تصویر : عکس از وبلاگ ملا حسنی سرقت شده ، تفسیرفلسفی ، روانشناختی تصویر را در وبلاگ ملا بخوانید
روی عکس کلیک کنید

کیوان ستاره بود

یادی از مرتضی کیوان با شعر"پاییز درو" سروده و با صدای سیاوش کسرائی و شعر معروف " از عموهایت " سروده و با صدای احمد شاملو .
- عنوان مطلب نیز شعری است سروده هوشنگ ابتهاج برای مرتضی کیوان و همه اعدام شدگان پاییز 1333

۲۴ مهر ۱۳۸۸

اگه بگیرن ؟! ...اگه نگیرن !...

گاهی نیمه بدجنس بشر غالب می شود و هی با خود می گوید ، بد نیست انگار ، اگر پیرمرد را هم دستگیر و محاکمه کنند !
بعد هم مطابق معمول لعنتی بر شیطان حرامزاده و اینکه ، خوب گیرم که پیرمرد را هم دستگیر کردند ! آنوقت چه ؟ اگر دستگیر کردند و آب و از آب تکان نخورد؟
و باز همان نیمه بدجنس که ، مگر خود شیخ نمی گوید این بار از محاکمه استقبال می کنم ! و قرار است در صورت دستگیری و محاکمه ، در دادگاه همه ناگفته های این چند سال را که بخاطر ملاحظات نگفته بود ، رو کند ؟
واین بارسری که تکان می خورد از حرص که دلت خوش است بابا جان ، کدام دادگاه ، چه محاکمه ای ؟ نکند فکر کرده ای شیخ در دادگاه علنی و با حضور اعضاء هیئت منصفه و درجمع رسانه ها محاکمه می شود ؟! اون ممه را لولو برد پسر جان ...
در هر صورت من معتقدم که محاکمه شیخ هم به نفع خودشونه و هم به نفع ملت ، حداقل حسنی هم که داشته باشه اینه که ناگفته های شیخ بالاخره گفته میشه و به هر صورتی که باشه به بیرون از دادگاه درز می کنه .
اما من فکر می کنم محاکمه شیخ ضربه نهایی به جنبش سبز باشه ، پیرمرد ، سنگ بزرگ جنبش سبزه ، اگر برداشته بشه ، کار جنبش نه که تمام باشه ، اما خوب ضربه مهلکی می خوره .
من که نظرم عوض نشد
از بسکه بدجنسی دیگه !
پی نوشت : پیرمرد چشم و چراغ من نیست ، اما روز بروز دوست داشتنی و مقبول تر میشه . نامه پیرمرد به آیت الله نوری همدانی را بخونین .

تبعیدگاهی به وسعت ایران

اگراشتباه نکنم ، سال هشتاد و یک بود که دادگاهی در کشور ، محمد خردادیان را ممنوع الخروج اعلام و به ده سال تبعید در ایران محکوم کرد . محمد خردادیان استاد رقص ایرانی مقیم خارج از کشورکه برای دیدار با اقوام به ایران آمده بود ،حین برگشت در فرودگاه مهرآباد پاسپورتش توقیف و از همانجا روانه زندان شد . چه شد که حکم اجرا نشد ، نمی دانم ، اما بعدها که خردادیان از ایران رفت درمصاحبه با رادیو زمانه به اردوان روزبه گفته بود که قاضی پرونده از وطن دوستی او بسیار تعریف کرده و به او گفته بود که بخاطر همین وطن دوستی است که به کل ایران تبعیدت می کنم و اگر غیر از این بود به یک جای بدتر تبعید می شدی !
چه شد که یاد ماجرای خردادیان افتادم را نمی دانم ، اما یادم هست که همان موقع هم کلی این ماجرا و حکم عجیب ، اسباب خنده بود که عجبا !زندگی در وطن حکم تبعید برای فردی شود که مقیم خارج از کشور است .
این حکم شاید آنروزها به جهاتی مضحک می نمود ، اما این روزها عملن و البته بصورتی دیگر هر روزه و برای بسیاری صادر می شود . با این تفاوت که در شرایط امروز نه خنده دار که عذاب آور شده است . روزی نیست که خبر ممنوع الخروج شدن یکی دو نفر در رسانه ها نیاید ، یک روز فاطمه معتمد آریا و روز دیگر جعفر پناهی و دیگران . البته این عمل سویه دیگری هم دارد ، پناهندگی کسانی که کانال های دولتی را برای خروج از کشور انتخاب کرده و به محض رسیدن به آن ورآب تقاضای پناهندگی می کنند . که انگار سهم کاروان های ورزشی در این میان از بقیه بیشتر است .
قضیه ممنوع الخروجی و تقاضاهای مکرر پناهندگی ورزشکاران و مجریان ، دو روی سکه همان حکم عجیب محمد خردادیان در سال هشتاد و یک می باشد که آن روزها اسباب خنده بود اما این روزها ...
لینک مطلب در بلاگ نیوز

۲۲ مهر ۱۳۸۸

مشکلات زندگی بزرگان ، آنهم در عصر ارتباطات

اگر قضیه رسانه ای نمی شد ( آنهم در رسانه های دولتی و نیمه دولتی ) می توانست یک بحث فردی و خانوادگی باشد ، اما چنین نشد و برای همین است که اینجا هم نیمچه دخالتی می شود ، البته نمی شود گفت دخالت ، بیشتر به ذکر اخبار مربوطه می پردازم.
نرگس کلهر دختر دکترمهدی کلهر فیلمی کوتاه می سازد با عنوان " خیش " ( pake ) ، فیلم درمورد شکنجه بوده و برداشتی آزاد است از یکی از داستان های کوتاه کافکا . فیلم کوتاه نرگس کلهر در جشنواره فیلم نورنبرگ آلمان و با حضور کارگردان به نمایش درمی آید . خانم کلهر هم از فرصت پیش آمده استفاده کرده و از این کشور تقاضای پناهندگی می کند . (فیلم مصاحبه حنا مخملباف با نرگس کلهر )
دکتر مهدی کلهر مشاور احمدی نژاد ، ضمن تایید خبرتقاضای پناهندگی دخترش ، به خبرگزاری ایرنا می گوید که سالهاست از مادر نرگس جدا شده و این مادر و دختر جدا از او زندگی می کنند . کلهر علت جدایی از همسرش را مخالفت او با گرایش سیاسی وی و نزدیکی به احمدی نژاد ذکر می کند .
معصومه طاهری موسوی مادر نرگس کلهر به خبرگزاری مهر می گوید که همسر قانونی و شرعی مهدی کلهر بوده و هیچگونه طلاقی بین آنها اتفاق نیفتاده است . و با ذکرچند مورد جدایی رسمی از همسرش را بشدت رد می کند ، از جمله جدایی از همسر بعد از سال 84 ، یا در خارج بودن زن و دخترش و چند مورد دیگر .
مسئله اینجاست که زندگی درعصر ارتباطات کمی سخت شده ، مخصوصن برای اهل سیاست و علی الخصوص برای آن دسته از اهالی سیاست که عادت به کم و زیاد گویی داشته باشند ( ذاتی است یا اکتسابی ا ، بی خیال ). البته برای رعایا که خودمان باشیم ، زندگی در عصر پارینه سنگی ، چندان تفاوتی با زیستن در عصر انفجار اطلاعات ندارد .

این شهرِ هار ...

خوب می شد اگر می توانستم کسی را آن بالاها مقصر بدانم و کلی بد و بیراه بارش می کردم و دلم خنک می شد. یا از اقبال کج و شانس بد می نالیدم تا مرهمی باشد برای لحظه ای . نمی شود ، نه می توانم کسی را در آن بالاها مقصر بدانم و خوب می دانم گله ازبخت و اقبال هم گره از کارم نمی گشاید . می ماند رها کردن بغض در گلو مانده و های های گریه . برای لحظاتی آزاد می شوم و باز دوباره ، نه که بغض ، بیشتر به عصبانیت می ماند ، اما از کی ، نمی دانم ، و همین است که درمانده ام می کند .
نمی توانم بگویم هیچ روز خوش ندید در زندگی ، نه ، دید ، اما روزهای ناخوش به مراتب بیشتر بود ، تا آنجا که می توان گفت احوالش تا همین یکی دوسال پیش رقت بار بود . یکی دو سالی می شد که مثلن کاری پیدا کرده و صاحب پسری و امسال هم پسری دیگر و زنی که بساز بود و مگر او چه می خواست از زندگی در همه آن سالها که به دربدری گذشته بود ؟
می گفت کله سحر بلند می شوم ، ساعت 5 صبح ، هر روز ، و نان گرم و آش ، برای بچه ها - و چه تاکیدی داشت بر روی بچه هایم - و بعد می روم سر کار و ظهر که بر می گردم ابوالفضل می دود تا دم در که پدر برگشته . و مگر این دلخوشی ها کم دلخوشی بودند ؛ برای او.
مطلق نمی توانم بگویم که نزدیک به عقل نیست ، اما در کدام شهرو دیاری ، در یک خیابان فرعی ، اتومبیلی با نهایت سرعت عنان از کف رها کرده ، افسار گسیخته می تازد ، تا نه مادرو فرزند در آغوشش فرصت فرار داشته باشند و نه طفل چهار ساله پای گریز، و به دقیقه ای نرسیده همه دل خوشیهای او در چند ده متری محل کارش بر باد برود و او دو سه سالی طعم خوشبختی نچشیده ، باز برگردد سر خانه اول ، که معلوم نباشد حال و روزِروزها و ماهها و سال های آینده اش چگونه باشد .
این شهرِ هار ، این شهر هار و مردمان مریض احوالش دیگر حالم را از زندگی بهم می زنند ...

۲۱ مهر ۱۳۸۸

سلطان جنگل

- اصلن چرا باید شیر سلطان جنگل باشه ؟
این را ایلیا (پسر) می گوید ، با عصبانیت و انتظار جوابی منطقی .
- چرا شیر سلطان جنگل نباشه ؟
این را من (پدر) می گویم ، برای اینکه جواب قانع کننده ای در آستین ندارم .
- شیر نباید سلطان جنگل باشه ...
- چرا نباید ؟
- خوب ، خوب ، شیر حیوونای جنگل و می خوره ، چطور میتونه سلطان باشه ؟!
- ...

۲۰ مهر ۱۳۸۸

حکایت محمد نوری زاد و انجمن قلم ایران

داستان اخراج رسمی محمد نوری زاد از انجمن قلم ایران به زبان خودش ، حکایتی است خواندنی .عیب کار اینجاست که نوری زاد اعضاء انجمن را در وبلاگ شخصی به شماره معرفی کرده ، و متاسفانه امکان آشنایی ملت با این قلم بدستان غیور و سربازان گمنام عرصه فرهنگ و ادب مقدور نیست .
توضیح مختصر اینکه محمد نوری زاد که این روزها هرروز بهتر از دیروزمی شود ، در پی درج نامه ای در وبلاگ شخصی ، مغضوب واقع شده و در ابتدا از سوی کیهان به درجه رفیع نویسنده هتاک نائل و لحظاتی بعد هم بصورت غیر رسمی از انجمن قلم ایران اخراج می شود . جلسه رسمی اخراج وی اما شنبه گذشته برگزارمی گردد و این هم ادامه داستان .
در همین رابطه : تبریک به محمد نوری زاد / فیدوس

۱۹ مهر ۱۳۸۸

چون نیک بنگری همه تزویر می کنند


... به قانونی که مادر را مجبور به کشیدن چهار پایه می کند ...

تصور اینکه کسی از اعدام بهنود شجاعی خوشحال شده باشد برایم سخت است ، حتی مادری که امروز صبح به تقاص خون فرزندش چهارپایه از زیر پای بهنود کشید تا حلقه آبی رنگ طناب دارگردنش را بشکند . می دانم که مادر احسان هم بعد از کشیدن چهارپایه تحمل دیدن دست و پا زدن های بهنود در بالای دار را نداشت . مادر احسان ودیگرانی با وضعیت مشابه او، خود نیز قربانیان یک قانون ضد بشری هستند . چه کسی می تواند بگوید که مادری از کشیدن چهارپایه از زیر پای محکومی که فرزندش را به قتل رسانده ، در دل خوشحال است ؟ اینکار را انجام می دهد ، اما آیا با خوشحالی ؟ آیا چنین مادری می تواند لحظه سقوط اعدامی و شکستن گردن او و بدن پیچان از درد خفگی او را در میان زمین و آسمان از یاد ببرد ؟ نمی تواند ، مطمئن باشید که این لحظه هیچگاه از ضمیر او پاک نمی شود ، شاید بتواند برای لحظاتی چند مرگ فرزند را فراموش کند ، اما این لحظه که خود در انجام آن نقش داشته را هرگز، هرگز از یاد نخواهد برد . او هم قربانی است ، قربانی قانونی که مجازات اعدام را درخود جای داده و مادری را در عمل مجبور به آدم کشی می کند ، تا او را به عذابی دیگر و شاید فراتر از غم فرزند دچار کند .
با شما موافق نیستم آقای علیرضا رضائی ، که اینگونه بر مادری که خود نیز قربانی است بی رحمانه و با چنین ادبیاتی می تازید ، کمی آرامتر و با اندیشه به قضیه بنگرید ، سیبل را اشتباهی دیده اید برادر! هدف جای دیگری است .
- لینک مطلب در بالاترین

۱۸ مهر ۱۳۸۸

روباه گفت : اگر دلت می خواهد منو اهلی کن !

"...اين روباه هرروزدرزمان معين ونزديک غروب آرام آرام به کلبه پيرمرد درباغي در يکي از روستاهاي خلخال نزديک شده و غذايي که با عسل طبيعي توسط پيرمرد تهيه مي شود صرف و تا غروب روز بعد ناپديد مي شود.
پیرمرد خلخالی می گوید چهار سال طول کشید تا توانستم اعتماد روباه را جلب کنم ، و تا الان نه طوفان و نه برف و نه شرایط نامساعد طبیعی دیگر هیچکدام مانع آمدن روباه در موعد مقرر به کلبه من نشده است ..." ایرنا
- ازاین خلخالی تا آن خلخالی / روایت محمد درویش ( مهار بیابان زایی ) از قضیه پیرمرد خلخالی و روباه



آن وقت بود که سر و کله روباه پیدا شد
روباه گفت: سلام.
شهریار کوچولو برگشت اما کسی را ندید. با وجود این با ادب تمام گفت: سلام.
صداگفت: من این‌جام، زیر درخت سیب...
شهریار کوچولو گفت: کی هستی تو؟ عجب خوشگلی!
روباه گفت: یک روباهم من.
شهریار کوچولو گفت: بیا با من بازی کن. نمی‌دانی چه قدر دلم گرفته...
روباه گفت: نمی‌توانم بات بازی کنم. هنوز اهلیم نکرده‌اند آخر.
شهریار کوچولو آهی کشید و گفت: معذرت می‌خواهم.
اما فکری کرد و پرسید: اهلی کردن یعنی چه؟...

بقیه داستان دیدار شازده کوچولو با روباه را از اینجا بخوانید و بشنوید .
- داستان کامل شازده کوچولو را از اینجا بخوانید و بشنوید

راستی ، چه چیزی هر روز روباه کوه های خلخال را درست هر روز و درست در ساعت مقرر ( نزدیکی های غروب ) به کلبه پیرمرد می کشاند ؟ تا جاییکه در این مدت نه باد و نه باران و طوفان ، هیچکدام نتوانسته مانع آمدن ش به کلبه پیرمرد خلخالی بشود .

اعتراف دیر هنگام اما نه بی موقع

مهاجرانی هرچند در شرایط کنونی در حاکمیت قرار ندارد اما نمی توان او را جدا از بدنه حاکمیت دانست . و درست به همین دلیل است که اعتراف او به سکوت دربرابرکشتار جوانان در سال 67 و تمجید از حرکت آیت اله منتظری در اعتراض به این کشتار، نوید خوبی است در پرده برداشتن ازکشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی در مرداد 67 .
هرچند ماشین کشتار زندانیان سیاسی در مرداد 67 با هیچ قانونی در جهان سازگاری نداشت اما اشاره مهاجرانی به آن وضعیت خاص و سرزنش خود و دیگران بخاطر سکوت دربرابر آن می تواند علاوه بر تاباندن نور به آن دوران سیاه ، مانعی بشود در جلوگیری ازوضعیت های احتمالی مشابه با آن کشتار . صدور حکم اعدام برای محمد رضا علی زمانی ،یکی از متهمین حوادث پس از انتخابات را می توان مزنه نظام برای واکنش احتمالی جامعه و نخبگان سیاسی و گروه های درون و بیرون از حاکمیت دانست ، انتخاب علی زمانی برای صدور حکم اعدام از جهت وابستگی به گروهی موسوم به انجمن پادشاهی ایران و عدم وابستگی این متهم به جریان های درون حاکمیت ( اصلاح طلبان ) این ظن را به یقین نزدیک تر می کند که حاکمیت در حال آزمایش وضعیتی نه در حد و اندازه مرداد 67 که شبیه به آن باشد . و برای همین هم سکوت دربرابر این حکم اعدام به نوعی ارائه مجوز به حاکمیت برای کشتاری دیگر است .
امروز دهم اکتبر روز جهانی مخالفت با حکم اعدام است و بهترین زمان برای ابراز انزجار از خشن ترین و غیر انسانی ترین مجازات در همه قوانین انسان ساخته . مخالفت با حکم اعدام راهکاری است برای مقابله با پاکسازی های سیاسی توسط حکومت ها به بهانه های مختلف می باشد .
- ماشین اعدام بکار افتاد : حکم اعدام برای سه متهم حوادث پس از انتخابات

۱۷ مهر ۱۳۸۸

آنطرف قضیه جایزه صلح نوبل و نفس راحت بعضی دولتمردان


آنطرف قضیه جایزه صلح نوبل برای باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا ، نفس راحتی است که سران خیلی از دولت ها در نقاط مختلف جهان می کشند . کشورهایی که شمشیر داموکلس حمله احتمالی آمریکا را بالای سر خود احساس می کردند و اکنون نه لابد که حتمن می اندیشند که مگر می شود برنده جایزه مدال طلا ، لوح افتخار و مبلغ ده میلیون کرون سوئد، جایزه صلح نوبل ساز جنگ بزند و لشکر به یمین و یسار جهان بفرستد و باعث نزاعی دیگر بشود ؟! و با خود لابد می گویند که حتمن نه ، ممکن نیست برنده صلح نوبل به کشور آنها حمله کند ، و نفس براحتی می کشند و در بوق ها اما می نوازند که سیاسی است ، سیاسی است جایزه صلح نوبل ، و اگر سیاسی نبود مگرچنین فردی لیاقت چنین جایزه ای را داشت ؟ می گویند به فریاد در رسانه ها و باز دردل فاتحه ای نثار آلفرد نوبل و دعای بسیار به جان کمیته نروژی نوبل .
پی نوشت : وقتی جناب آلفرد نوبل در وصیت نامه خود می نویسد که جایزه صلح نوبل را به کسی بدهید که بیشترین کوشش را در جهت برادری ملل و یا انحلال و یا کاهش ارتش و ویا تشکیل و ترغیب کنفرانس های صلح کرده باشد ، آیا برنده خوشبخت این جایزه می تواند در روز روشن خلاف این وصیت گام بردارد ؟ حالا نه بخاطر ده میلیون کرون ( یک و خرده ای میلیون $)، بخاطر روح پر فتوح آلفرد نوبل مرحوم !
شرح تصویر : کاریکاتور چهره اوباما به قلم مرتضی خسروی
- شاهد از غیب : ما از جایزه اوباما ناراحت نیستیم / جوانفکر مشاور مطبوعاتی احمدی نژاد در گفتگو با خبرگزاری فرانسه

۱۶ مهر ۱۳۸۸

امروز روز جهانی کودک است ، لطفن کودکان را اعدام نکنید

امروز روز جهانی کودک است و هفته آینده قرار است بهنود شجاعی اعدام شود . ربط دارند ، بهنود شجاعی و روز جهانی کودک را می گویم . بهنود در سن نوجوانی و در یکی از دعواهایی که همه در این سنین ( کودکی و نوجوانی ) داریم ، ناخواسته مرتکب قتل شده و همه نوجوانی ش را در زندان سپری کرده . طناب دار تا بحال چهار بار دور گردن بهنود پیچیده و هر بار به دلیلی او به زندگی برگشته است . اما هیچ شبی را بدون کابوس حلقه طناب دار به صبح نرسانده است . بهنود شجاعی قاتل بالفطره نبود ، نوجوانی بود مانند همه آنهایی که هر روز از کنار ما رد می شوند ، به مدرسه می روند ، سر کوچه به انتظار نشسته اند ، بر سر عشق های دوره نوجوانی دعوا می کنند و چه زود هم فراموش می کنند ، غرور کاذب دوره نوجوانی و کمک به رفیق و ... و کدام نوجوانی است که در این سن بارها بر سر این مسائل دعوا نکرده باشد ؟ محمد مصطفایی وکیل بیش از سی کودک است که برای آنها حکم اعدام صادر شده . مصطفایی ببرای نجات موکلین نوجوانش به هر دری می زند ، اما دست تنهاست ، محمد مصطفایی خسته شده ، بریده است ، به کمک نیاز دارد . سخت است وکالت کودکان را به عهده داشته باشی و شبها و روزها را در زندان و راهروهای دادگاه با آنها سر کنی و شاهد آن باشی که چگونه یکی یکی به بالای چوبه دار می روند و از تو هم هیچ کاری ساخته نباشد . ماده 37 پیمان نامه حقوق کودکان به وضوح عنوان می کند که مجازات اعدام و حبس ابد بدون امکان آزادی نباید برای کسانی که در سن زیر 18 سال مرتکب جرم شده اند ، صادر شود . اما این حکم در ایران بارها و بارها تاکنون صادر شده و ایران از حیث اعدام کودکان در رده نخست قرار دارد .
امروز روز جهانی کودک است ، اعدام کودکان را متوقف کنید .
- بهنود شجاعی ، حسین علی پور و صفر انگوتی هر سه در سن نوجوانی ( زیر هجده سال ) مرتکب قتل شده و برای هر سه نفر حکم اعدام صادر شده و اکنون در انتظار اجرای حکم اعدام هستند . +

۱۵ مهر ۱۳۸۸

حوادث پس از انتخابات ایران در کتاب علوم اجتماعی دانش آموزان ابتدایی کانادا

کانادا ، موضوع حوادث پس ازانتخابات ایران را به کتب درسی دانش آموزان ابتدایی خود وارد کرد . سایت ایرانتو
واکنش ها تا حدودی مشخص است ؛ وزارت امور خارجه باید واکنش نشان بدهد ، باید مقابله به مثل کنیم ، سفیر کانادا در ایران فرا خوانده شود ، چرا موضوع کشتار فلسطینی ها را وارد کتب درسی شان نمی کنند و ... به واکنش های احتمالی کاری نداریم ، اما :
نظام آموزشی کانادا غیرمتمرکز است ، یعنی اینکه وزارت آموزش و پرورش کشور کانادا وجود ندارد و هر ایالتی در تدوین سیستم آموزشی مستقل عمل می کند و این استقلال عمل در مورد سر فصل های آموزشی و کتب دانش آموزان نیز صادق است . اینکار باعث می شود تا متناسب با سیاست های روز سرفصل های آموزشی دانش آموزان را براحتی تغییر دهند . نتیجه اینکار بروز بودن سر فصل های آموزشی و در نتیجه بروز بودن دانش آموزان از همان سنین اولیه آموزش ( ابتدایی ) است ، امری که متاسفانه در سیستم آموزشی ایران محلی از اعراب ندارد . نگاهی به کتب درسی مقطع دبیرستان ( به عنوان مثال جغرافیا یک ، دو و پیش دانشگاهی ) بخوبی میزان بروز بودن سر فصل های آموزشی در ایران را نشان می دهد !
صحیح یا غلط و به هر قصد و غرضی که باشد ، اقدام دولت کانادا در بروز کردن سطح معلومات دانش آموزان این کشور در حد آشنا شدن با انتخابات ریاست جمهوری کشور ایران ! حداقل در حیطه آموزش ، ستودنی و قابل تامل است .

۱۴ مهر ۱۳۸۸

روزی روزگاری حقوق بشر

باراک اوباما با دالایی لاما رهبر در تبعید تبت که در حال دیدار از آمریکا می باشد ، دیدار نمی کند .
باراک اوباما قصد دارد نوامبر آینده از چین دیدار کند .
دولت چین نسبت به دیدار رهبران دیگر کشورها با دالایی لاما رهبر در تبعید تبت بسیار حساس است .+
باراک اوباما این روزها با چشمانی کاملن بسته در حال معامله با کشورهایی است که روزی روزگاری از سوی دولت آمریکا متهم به نقض حقوق بشر و آزادی های سیاسی ، اجتماعی و مذهبی در کشورهایشان بودند، موضوعاتی که در گذشته برای حفظ ظاهر هم که بود ، جایگاهی در مذاکرات آمریکا با سران این کشورها داشتند اما بنظر نمی رسد که در معاملات کنونی رئیس جمهور آمریکا این موضوعات دیگر جایگاهی داشته باشند .
این موضوع در نگاه اول شاید کمی ناامید کننده بنظر برسد ، اما خوب اگر بنگریم می توان آن را به فال نیک گرفت که راه رسیدن به آزادی های مدنی و حقوق شهروندی فقط نیروی لایزال ملت ها است و نه امداد خارجی کشورهایی که حفظ منافع شان بدون شک در درجه اول اهمیت قرار دارد .سالهای سال است که در کره شمالی حق ( از هر نوع ) معنای خودش را از دست داده است ، اما هر بار که حرفی از کره شمالی به میان می آید یا برای تست موشک های دوربرد است و یا تهدید برای کاهش نیروی اتمی این کشور ، و بی شک اگر کره شمالی از این حیث تهدیدی برای آمریکا ، ژاپن و یا دیگران محسوب نشود ، هیچ کس را هم با این دولت و آنچه در مرزهای بسته اش می کند کاری نیست ، چه بسا که دولتمردان این کشور بتوانند به مقر سازمان ملل آمده و نود دقیقه ! دنیا را هم به سخره بگیرند.
شرح تصویر : " توافق خونین " کارتونی از نیک آهنگ کوثر، که من با عرض معذرت از ایشان و به دلایلی معلوم ، نیمی از آن را در اینجا اوردم .

۱۲ مهر ۱۳۸۸

پنجم اکتبر ( سیزدهم مهر ) روزی برای همه معلمان جهان

بندرت مي توان معلمي را پيدا کرد که بداند امروز پنجم اکتبر ( سيزدهم مهر ماه ) روزي است که با نام او ، روز جهاني معلم نامگذاري شده است . مناسبت اين روز براي معلمان ايراني از حيث شروع سال تحصيلي ( مهر ماه ) از بقيه کشورها بيشتر است ، اين در حالي است که اين روز در ايران به رسميت شناخته نشده و روزي ديگر در اواخر سال تحصيلي ( نيمه ارديبهشت ) به روز معلم اختصاص داده شده است . مناسبت هاي جهاني مخصوصن در مورد صنف هاي مختلف ( کارگر ، معلم ، پرستار ، خبرنگار و غيره ) براي ايجاد همدلي در گستره وسيع جهاني در جهت احقاق حقوق آنها، ايجاد مي شود و افراد در هر يک از اين صنف ها در روزي خاص خود در هرکجاي جهان که باشند احساس مي کنند که تنها نيستند و صدايشان حداقل براي يک روز هم که شده در همه جاي جهان مي پيچد . در کشور ايران به استثناء روز جهاني کارگر ( اول ماه مه ) سعي شده تا براي مناسبت هاي مختلف جهاني ، معادل هاي وطني پيدا کند ، از جمله براي روز معلم . بدون شک در پشت اين معادل سازي هاي وطني قصد و غرضي نهفته است که مرتبطين با هر يک از اين مشاغل نتوانند همصدا با ديگر همکاران شان در بقيه نقاط جهان براي احقاق حقوق خود تلاش کنند . اين در حالي است که معادل هاي وطني در نظر گرفته شده براي هر يک از اين مشاغل نيز چنان رنگ و بوي دولتي بخود مي گيرند که دل و دماغي براي هيچ فعاليت صنفي براي افراد نمي ماند و معمولن اين روزها و مناسبت هاي داخلي تبديل مي شود به مراسم شيريني خوران، قدرداني و نان قرض دادن و سفله پروري .
مرتبط : روز جهانی معلم در ایران به سکوت برگزار شد / صدای آلمان
- وضعیت کنونی معلمان ایران در گفتگوی رادیو فردا با علی اکبر باغانی
- دبیر کل و اعضاء کانون صنفی معلمان یک روز پس از روز جهانی معلم بازداشت شدند

۱۱ مهر ۱۳۸۸

دانلود فیلم / مستند " و عنکبوت آمد "

مستند " و عنکبوت آمد " ساخته مازیار بهاری مستند ساز ایرانی - کانادایی ، به واکاوی پرونده "سعید حنایی " قاتل زنجیره ای مشهدی می پردازد که در مدت یکسال شانزده زن خیابانی را به دام انداخته و به قتل رسانده بود .
نیلوفر یان در رادیو زمانه با نگاهی تحلیلی به مستند " و عنکبوت آمد " پرداخته است که در اینجا قابل دریافت است .
مستند " و عنکبوت آمد " را می توانید از اینجا دانلود کنید .
شرح تصویر : این نقاشی را دختر یکی اززنان قربانی کشیده است که قصد دارد در آینده نقاش بشود
روی تصویر کلیک کنید

۱۰ مهر ۱۳۸۸

بن بست

- طرف وسواس دارد دراستفاده از کارت عابر بانک و برای همین هم با هرشماره ای ازرمز، این طرف و آن طرف خودش را می پاید ، نفر پشت سری که حوصله اش از این وسواس سر می رود داد می زند آقا زودتر و ... در نهایت : نفر پشت سری یک سیلی محکم می خواباند تو گوش آقای وسواسی ... و حالا: پاسگاه و دادگاه و شکایت و دربدر به دنبال رضایت !
- موتورسوار صدای بوق را یا نمی شنود و یا می شنود و اجازه عبور به سواری نمی دهد . راننده سواری گاز می دهد و به هرطریق از موتور سوار سبقت می گیرد و کمی جلوتر وسط جاده توقف می کند . یکی از سرنشین های اتومبیل سواری چماق بدست بیرون می پرد و با متوقف کردن موتورسیکلت ، و آنقدر با چماق به سر و صورت موتور سوار می کوبد که طرف همانجا تمام می کند .

- در مراسم عروسی ، طرف برای قضای حاجت لحظه ای بیرون می رود ، برمی گردد و می بیند که کسی سر جایش نشسته است ، ازآنجایی که نسبت به آن مکان احساس تملک می کند از او می خواهد که از آنجا بلند شده و جای دیگری بنشیند . طرف مقابل هم مقاومت می کند و می گوید که بهتر است تو بروی و جای دیگری بنشینی ... روز بعد : طرف اول که بدجوری کینه طرف مقابل را بدل گرفته بود یک روز بعد از عروسی او را در خیابان با ضربات کارد به قتل می رساند .
از آن جهت که اتفاقاتی از این دست - اما الزاما نه با چنین نتایجی تلخ - متاسفانه نادر نیستند ، توضیح نمی دهم که این اتفاقات واقعی بوده و هیچیک تخیلی نیستند و از آن بدتر اینکه تنها نمونه هایی هستند که در چند روز گذشته و در این جغرافیای کوچک ( شهرستان کهگیلویه ) اتفاق افتاده اند که من تنها به جهت تشابه، آنها را دستچین در کنار هم ذکر کردم . به جای توضیح ، پیشنهاد می کنم یک بار دیگر ترانه رپ " اینجا ایرانه " را از" آلبوم 24 ساعت " و با صدای بهرام گوش کنید . اینجا بچه ده ساله قمه به دسته ... و یا این قسمت که ... سَرِ صندلی تو مترو هم درگیر میشن !
شرح تصویر : تابلو معروف " جیغ " اثر ادوارد مونک (1893) نقاش نروژیِ سبک اکسپرسیونیسم
برای تماشای بهتر اثر ، روی تصویر کلیک کنید

۸ مهر ۱۳۸۸

سنگ هم که باشی ...

"... در فيس بوک دوستی‌ها آنقدر بی‌بهانه است که به راحتی با دوستان دوستانت و يا افراد ديگر بدون هيچ توضيحی آشنا می‌شوی. اينجا ديگر دوستی‌ها مرزبندی دست و پاگير هميشگی را ندارد و اين دوستی‌های بی ‌بهانه عاملی شده برای اين که هرکس هر چيز جالبی دارد، از داستان و عکس گرفته تا موسيقی و فيلم را با ديگران قسمت کند. بر خلاف هميشه در فيس بوک به راحتی می‌شود با ديگران در مورد موضوعات مختلف بحث کرد، از کمپين يک ميليون امضا گرفته تا چند همسری و حتی مرگ فلان نويسنده و البته موضوعات سياسی و انتخابات؛ بحثی که در روزهای اخير برای کاربران ايرانی مهم‌ ترين بحث بوده است ." +
صفحه فیس بوک مهین گرجی خبرنگار ورزشی نویس و گوینده رادیو بندرت سیاسی می شود، بی تفاوت به مسائل سیاسی نیست ، اما نمی دانم چرا علاقه ای به طرح مسائل سیاسی در این محیط ندارد! برعکس خیلی از گویندگان و خبرنگاران رسانه های دیگر که از محیط فیس بوک برای تهیه گزارش و برنامه های خود نهایت بهره برداری را می کردند ، مهین گرجی بیشتر سعی در ارتباط صمیمانه و طرح مسائل شخصی و عاطفی با دوستان خود در محیط فیس بوک دارد ، شاید برای همین است که باز هم برعکس خیلی های دیگر تعداد دوستانش در این محیط هنوز به عدد هزار نرسیده است ، اما من مطمئنم که رابطه مهین گرجی با همه این نهصد و خورده ای نفر ، رابطه ای دوستانه و صمیمی بوده . ویدیوهای کمدی و سرگرم کننده ، پیام های کوتاه اجتماعی و اخلاقی و کامنت های سرشار از شوخی و صمیمیت بیشتر حجم مطالب فیس بوک مهین گرجی را شامل می شود . " سنگ هم که باشی ، بعضی آدما روت یادگاری می نویسن !" این آخرین پیام مهین گرجی روی صفحه فیس بوکش است قبل از آن تصادف مرگبار و رفتن به کما .
- بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران ... / روایت شیرین فامیلی ازآخرین دیدار با دو روزنامه نگار جوان و مهین گرجی ، ساعاتی قبل از تصادف مرگبار

بوی ماه مدرسه وبوهای دگر

بوی ماه مدرسه خیلی وقت است که آمده و کم کم در حال رنگ باختن است ، بوی ماه مدرسه در حالی در فضا پیچیده که وزارت عریض و طویل آموزش و پرورش ( یا آنطور که آرزوی بعضی ها است " پرورش و آموزش " ) فاقد متولی رسمی ( وزیر ) است ، چیزی که انگار خیلی هم آزار دهنده نیست و اصلن بنظر می رسد چندان مهم نباشد ، مثل اپیدمی احتمالی آنفولوآنزای خوکی در مدارس ، که بیشتر از آنکه بصورت عملی جدی گرفته شود ، گزینه ای شده است برای استفاده سیاسی - امنیتی در زمان لازم . بازار بمان و برو هم که قبل ازدمیدن بوی ماه مهر شروع شده بود با شدت کمتری همچنان وجود دارد و گاه نتایجی به بار می آورد که در نوع خود جالب است . مثلن طرف با مدرک فوق دیپلم برای ریاست دو شیفت هنرستان فنی و حرفه ای انتخاب می شود ( قبل ازدمیدن بوی ماه مهر ) که به علت بالا آمدن گند قضیه و با گردشی محسوس دراین مورد عقب نشینی می شود . یا مثلن آقا سال گذشته مستخدم مدرسه بوده و با یک عدد کاردانی از دانشگاه آزاد تغییر کاربری پیدا کرده و امسال به درجه مدیریت دبیرستان روستای ... نائل می شوند . و در آنسوی قضیه معلمی با نزدیک به بیست سال سابقه تدریس و اخذ مدرک کارشناسی ارشد همچنان در روستا و در رده ابتدائی مشغول به خدمت است .
این را از بابت آن نوشتم که منبع درآمد و معیشت خود و خانواده از این راه ( معلمی ) بدست می آید .
پی نوشت : همیشه گفته ام و بار دیگر می گویم که معلمی شغل خوبی است ، اما من و خیلی های دیگر مناسب این شغل نیستیم و این شغل به حقیقت از سر ما زیادی است .