- اتاق انتظارِ مطب 1 پزشک ، روز :
مردی (یا زنی) سراسیمه و مضطرب وارد مطب شده و سراغ 1پزشک را می گیرد
منشی 1 پزشک : آروم باشین آقا (یا خانم) ، چی شده ؟ لطفن یه لحظه آروم باشین
مرد (یا زن) سراسیمه و مضطرب : نمی تونم خانوم ، من باید همین الان دکتر و ببینم ، خواهش می کنم
منشی 1 پزشک : چند نفر اینجا نشستن ، باید منتظر باشین تا نوبتتون بشه ، خواهش می کنم ...
یک ساعت بعد :
مرد (یا زن) سراسیمه و مضطرب در طول اتاق انتظار مطب 1 پزشک بالا و پایین می رود .
صدای زنگ
منشی 1 پزشک رو به مرد (یا زن) سراسیمه و مضطرب می گوید : آقا (یا خانم) نوبت شماست ، بفرمائید داخل
- داخل مطب 1 پزشک :
مرد (یا زن) ... : آقای 1 پزشک بدادم برسید ، بدادم برسید
1 پزشک : آرام باشید جانم ... لطفن به من بگین چی شده ؟
مرد (یا ... : سه روزه 1پزشک ... سه روزه که vpnم قطع شده ، اولتراسورفم از کار افتاده ... بدادم برسین 1پزشک ... خواهش می کنم ... از همه جا بی خبرم ... درمانده شدم
1 پزشک در حالی که لبخند می زند و دست مرد (یا ... را گرفته : اینکه مشکلی نداره جانم ... الان براتون یه نسخه می نویسم ، طبق دستور نسخه عمل کنین مشکلتون حل میشه ... اصلن جای نگرانی نیست ... خیلی ها مشکل شما را داشتن و حالا روزهاست که دارن بی هیچ مشکلی زندگی می کنن جانم
مرد (یا ... که حالا آرام شده است تقریبن روی صندلی ولو شده و به آرامی عرق پیشانیش را پاک می کند ، چشمهایش را بسته و آرام نفس می کشد .
- خانه مرد (یا زن) سراسیمه و مضطرب ، شب :
مرد (یا زن) که حالا دیگر اثری از اضطراب در او دیده نمی شود پشت سیستم (کامپیوتر) خانه اش روی صندلی راحتی نشسته است و مدام چشمش از نسخه 1پزشک به صفحه مانیتور و بالعکس می چرخد .
- نیم ساعت بعد ، همان مکان :
مرد (یا زن) با خوشحالی از روی صندلی به هوا می پرد و فریاد می زند : هورااااااااااااا ... بالاخره تموم شد ... من هم گودری شدم ... ممنونم 1 پزشک ... ممنون
پرده می افتد
در ضمن :)) وبلاگ نویسی فارسی (ایرانی) بسیار وامدار دکتر مجیدی می باشد و این شوخی بیشتر به پاس قدردانی از ایشان بود .
مردی (یا زنی) سراسیمه و مضطرب وارد مطب شده و سراغ 1پزشک را می گیرد
منشی 1 پزشک : آروم باشین آقا (یا خانم) ، چی شده ؟ لطفن یه لحظه آروم باشین
مرد (یا زن) سراسیمه و مضطرب : نمی تونم خانوم ، من باید همین الان دکتر و ببینم ، خواهش می کنم
منشی 1 پزشک : چند نفر اینجا نشستن ، باید منتظر باشین تا نوبتتون بشه ، خواهش می کنم ...
یک ساعت بعد :
مرد (یا زن) سراسیمه و مضطرب در طول اتاق انتظار مطب 1 پزشک بالا و پایین می رود .
صدای زنگ
منشی 1 پزشک رو به مرد (یا زن) سراسیمه و مضطرب می گوید : آقا (یا خانم) نوبت شماست ، بفرمائید داخل
- داخل مطب 1 پزشک :
مرد (یا زن) ... : آقای 1 پزشک بدادم برسید ، بدادم برسید
1 پزشک : آرام باشید جانم ... لطفن به من بگین چی شده ؟
مرد (یا ... : سه روزه 1پزشک ... سه روزه که vpnم قطع شده ، اولتراسورفم از کار افتاده ... بدادم برسین 1پزشک ... خواهش می کنم ... از همه جا بی خبرم ... درمانده شدم
1 پزشک در حالی که لبخند می زند و دست مرد (یا ... را گرفته : اینکه مشکلی نداره جانم ... الان براتون یه نسخه می نویسم ، طبق دستور نسخه عمل کنین مشکلتون حل میشه ... اصلن جای نگرانی نیست ... خیلی ها مشکل شما را داشتن و حالا روزهاست که دارن بی هیچ مشکلی زندگی می کنن جانم
مرد (یا ... که حالا آرام شده است تقریبن روی صندلی ولو شده و به آرامی عرق پیشانیش را پاک می کند ، چشمهایش را بسته و آرام نفس می کشد .
- خانه مرد (یا زن) سراسیمه و مضطرب ، شب :
مرد (یا زن) که حالا دیگر اثری از اضطراب در او دیده نمی شود پشت سیستم (کامپیوتر) خانه اش روی صندلی راحتی نشسته است و مدام چشمش از نسخه 1پزشک به صفحه مانیتور و بالعکس می چرخد .
- نیم ساعت بعد ، همان مکان :
مرد (یا زن) با خوشحالی از روی صندلی به هوا می پرد و فریاد می زند : هورااااااااااااا ... بالاخره تموم شد ... من هم گودری شدم ... ممنونم 1 پزشک ... ممنون
پرده می افتد
***
پی نوشت :) یک شوخی با دکتر علیرضا مجیدی (1پزشک وبلاگ نویسی فارسی) بود ... همیندر ضمن :)) وبلاگ نویسی فارسی (ایرانی) بسیار وامدار دکتر مجیدی می باشد و این شوخی بیشتر به پاس قدردانی از ایشان بود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر