۱۰ اسفند ۱۳۸۷

بت

بت که ساخته شد به راحتی شکسته نمی شود مگر اینکه بت خودش اقدام به شکستن خودش بنماید ، و چون هیچ بتی تاکنون به شکستن خودش اقدام نکرده است پس از اول نباید هیچ بتی ساخته شود .

۸ اسفند ۱۳۸۷

سکوت زود هنگام خاتمی

در چند ماه گذشته خشونت دولتی عریانتر از گذشته بخشهای مختلفی از جامعه را نواخته و یا می نوازد ، دستگیری و سرکوب دانشجویان در دانشگاههای سراسر کشور و به بهانه های مختلف ، حتک حرمت قبرستانها و دستگیری و تشدید فشاربر اقلیت مذهبی بهایی در شهرهای مختلف ، ضرب و شتم دراویش گنابادی و تخریب حسینیه ها و اماکن مقدس آنها تنها نمونه های آشکاری از این خشونت دولتی در جامعه می باشد . وهمه اینها همزمان می شود با روزهایی که تنور انتخابات در حال گرم شدن است و این گرم شدن و برو بیاها در جبهه موسوم به اصلاحات نمود بیشتری داشته و دارد . در همه جوامعی که به نوعی نظام مبتنی بر انتخابات را – به زور یا به صلاح – پذیرفته اند ، روزهای پیش از انتخابات مجالی است برای وعده وعیدهایی مبتنی بر اصلاح نابهنجاریهای دولتی و بهبود وضعیت شهروندانی که به نوعی حقوق آنها تضییع شده است .
خارج ازشلوغ بازیها و بازارگرمیها و تو بمیری و من بمیرم های معمول در انتخابات ایران – در سطح کلان و خرد – همه نگاهها به محمد خاتمی به عنوان کاندیدای اصلی طیف موسوم به اصلاح طلبان است ، نگاهی که هم از سوی قاطبه اصلاح طلبان دیده می شود و هم از سوی اصول گرایانی که خاتمی را سیبل حملات خود قرار داده اند .
سوال این است که آقای خاتمی به عنوان کاندیدای اصلی اصلاح طلبان در قبال خشونتهای انجام شده و یا در حال انجام چه واکنشی نشان داده است ؟ و اصلا چرا ایشان بطور واضح و آشکار نظرشان را در مورد این همه اجحاف و حق کشی و اهانت در سخنرانی ها و دیدارهایشان بیان نمی کنند ؟ مگر نه این است که دوازده سال پیش همین جناب با شعار جامعه مدنی و ایران برای همه ایرانیان به عرصه انتخابات ریاست جمهوری وارد شده و به پشتوانه همین شعار توانستند رقیب از پیش انتخاب شده خود را با اقتدار شکست دهند . حال چه شده که اینچنین براحتی از کنار این همه خشونت هار و عریان می گذرند و حرفی نه در تایید و نه در تکذیب نمی زنند .
جواب البته تا حدودی مشخص است ، جناب ایشان از پیش اعلام کرده اند که هدف اصلی از حضورشان تحکیم پایه های نظام است و لابد نقد عملکرد خشونت آمیز و سرکوبگرایانه فعلی را از مصادیق تضعیف پایه های نظام می دانند که اینگونه در سکوت به نظاره ایستاده اند .

۶ اسفند ۱۳۸۷

دلهره

همه آن سالها ، سالهای تحصیل در ابتدایی و راهنمایی ، همه روزهای عید و شبهای عید به دلهره می گذشت ، دلهره صبح روز چهاردهم و خودکار قرمز و ترکه های انارِ باغ همسایهِ مدرسه که از لای نرده هایی که حالا دیگر نیستند می آمدند تا داخل حیاط .همه روزها بازی می کردیم و ازتلویزیون که سیاه و سفید بود و لامپ تصویرش نیمسوز شده بود و تا همه اتاق را پرده نمی کشیدیم چیزی نشان نمی داد ، معاون کلانتر و زورو را می دیدیم و باز دلهره صبح روز چهاردهم با ما بود . و شبها هم – همه آن شبها – خواب می دیدیم ، خواب روز چهاردهم فروردین و خودکار قرمز و ترکه های انار باغ همسایه مدرسه که حالا دیگر نیست و به جای آن کارگاه بلوک زنی و فروش سیمان است . و باز مشقها همه مشقها که چند دفتر می شد می ماند برای روز سیزدهم که بیرون نمی رفتیم و سیزه بدر نبود . و سیزده بدر که بعدها یعنی همین سالها بیرون می رویم بنا به سنتی که چند سالی است درست شده و آن سالها نبود ، شاید هم بود اما دل و دماغ نبود آن سالها و بیشتر جنگ بود و صدای گاه و بیگاه آمبولانس بود و آن سالها برای ما بدتر بود و سیزده بدر پشت نیسان خاکی رنگ می رفتیم گچساران از جاده ای که فقط سرگیجه داشت و استفراغ و لذت توقف چند لحظه در آن همه پیچ و بعد ندامتگاه گچساران و راهرویی باریک و میله ها و ما که این طرف بودیم و منتظر می ماندیم و بعد که او می آمد و سبیل داشت و لاغر بود و بلند و اورکت آمریکایی و شلوار لی آبی رنگ پوشیده بود و دستهای مادر که دراز می شد و چشم غره پاسدار سبز پوش و دستهای مادر که بر می گشت و او که فقط لبخند می زد و از درس و مشق می پرسید و من باز یاد فردا می افتادم و خودکار قرمز و ترکه های انارِ باغ همسایه مدرسه .

معرفی سایت

گذار تارنمای دوزبانه‌ی (فارسی – انگلیسی) ویژه‌ی دموکراسی و حقوق بشر در ایران است. اولین شماره ماهنامه اینترنتی گذار در شهریور 1385 منتشر شده و تا بهمن 1386 هفده شماره از آن در مباحث مختلف منتشر شد . و بعد از این تاریخ تارنمای گذار در قالبی جدید ارائه شد تا امکان استفاده از نظرات و آراء دیگران نیز میسر گردد .
کتابخانه گذار شامل آثار کلاسیک، سخن‌رانی‌های مهم و تجربه‌های جهانیان، اسناد حقوقی، راهنما‌های عمل، و منابع و مآخذ (بانک اطلاعات) می باشد .
در ضمن سایت گذار مسدود بوده و برای استفاده از این سایت و دیگر سایتهای مسدود شده می توانید به اینجا مراجعه کنید .

۴ اسفند ۱۳۸۷

پستچی دیگردر نمی زند

تنها تکیه گاه نبود ، همدم بود ،نمی دانم شاید هم بیشتر ازیک همدم . به همدیگر عادت کرده بودیم ، یعنی من که به او عادت کرده بودم ، همه کسانی که هر روز سر ظهر و یا عصر ها تا موقع غروب ما را در کنار همدیگر می دیدند هم به این با هم بودن ما عادت کرده بودند .
نهار نخورده کجا می روی باز ؟ این جمله هر روز تکرار می شد ، مادرم می گفت و می دانست کجا می روم و بازمی گفت ، هر روز. می دانستم که باز هم تنهاست ، ولی باز هم پیچ اول کوچه را که رد می کردم دلهرهِ تنها نبودنش قلبم را به گلویم می چسباند ، انتهای پیچ دوم سرم سیاهی می رفت ، به انتهای کوچه که می رسیدم می دیدمش که باز زیر درخت بید ایستاده و باز هم تنهاست . تا نفسی تازه کنم دستهایم را روی شانه های زرد رنگش می گذاشتم – انگار که بغلش کرده باشم از پشت – چشمهایم را می بستم و چند بار به آرامی نفس می کشیدم و بعد می نشستم کنارش و پشتم را به ستون سیاه رنگ تکیه می دادم و آرام پاهایم را دراز می کردم تا قسمتی از کانال آب که خشک بود و باز چشمهایم را می بستم و دوباره باز می کردم . انتهای خیابان که سیاه می شد بلند می شدم ، هیاهو و خنده به میانه دو بلوار که می رسید باز می گشتم به پشت صندوق و دستهایم را قلاب می کردم درهم و سرم را می گذاشتم روی انتهای هرم مانند و نوک تیز آن و چشمهایم در چشمخانه بالا می رفت و باز بر می گشت پایین .
چرخ می خوری پسر خوب ؟ و تازه سرم را بلند می کردم و او می خندید و باز می گفت بچرخ تا در صندوق را باز کنم پسر خوب .ومن می چرخیدم و او در صندوق را باز می کرد و سرش را با موهای یک در میان سیاه و سفید به داخل صندوق می کرد و آرام می گفت باز هم که نصفشون مشق خط زده است . و سرش را که از صندوق بیرون می آورد دستهایش پر از پاکت نامه و مشقهای خط زده و برگهای درخت بید بود .
پشت به خیابان به درخت بید تکیه می داد و یکی یکی پاکتهای نامه را از میان مشقهای خط زده و برگهای درخت بید جدا می کرد .
دیگه برو خونه ، نهارم که نخوردی ؟ و بعد به سمت بالای خیابان می رفت و من به طرف کوچه ای که با سه پیچ به خانه مان منتهی می شد .

پی نوشت: این که داستان نیست را به خاطره تصویر پستچی و صندوق پستی نوشتم که هر دو حالا فقط تصویری هستند در ذهنی که تعداد تصاویرش خیلی کم است و از همین در عذاب است .
برای پوردیان مرد لاغر اندام و محجوبی که موهای یک در میان سیاه و سفید داشت و کم حرف بود و شوخ بود و پستچی سوق بود. و او که از سوق رفت صندوق زرد پست با ستون سیاهش هم رفت و من هم دیگر سر کوچه نرفتم .
حالا آن مرد لاغر اندام و شوخ و کم حرف مریض شده ، آنهم درست در پایان آخرین روزهای کاریش و همه پاداش پایان خدمتش صرف عمل قلب و دیالیز کلیه شده و به پول هم نیاز ندارد و من این را فقط برای خودم نوشتم و برای خودم .

۳ اسفند ۱۳۸۷

روز زبان مادری


‌بنگلادش از 1947 تا 1971 تحت سلطه پاکستان بود. در نتیجه، اردو تنها زبان رسمی بود و بنگالا، زبان بنگلادشی‌ها، ممنوع بود. در تظاهرات اعتراضی دانشجویان در داکا به تاریخ 21 فوریه 1952، پلیس پاکستان چهار نفر را کشت. از آن پس، رفیق، بارکت، جبار و سلام به "شهدای زبان مادری" تبدیل شدند و بنگلادشی‌ها، 21 فوریه را به عنوان "روز شهدای زبان" گرامی می‌دارند. در سال 1999، یونسکو روز 21 فوریه را روز بین‌المللی زبان مادری اعلام کرد: روز ترویج آزادی انتخاب زبان در سراسر دنیا.
منبع خبر: شهرزاد نیوز
شرح پوستر : پوستر یادبود 21 فوریه 1952،گوپال ، 1991

۳۰ بهمن ۱۳۸۷

جیک نزن و الا...

آقای علی احمدی در جمع دانش آموزان شرکت کننده در اولین همایش دانش آموزی ترویج و فرهنگ سازی سند چشم انداز بیست ساله نظام سوال جالبی را مطرح کردند ، جناب وزیر از دانش آموزان می پرسند که تا کی باید به دانش آموز بگوییم جیک نزن و الا نمره انضباطت فلان می شود ؟ درنگاه اول سوال جالب و بجایی به نظر می رسد ، طرح این سوال به نوعی به چالش کشیدن نظام آموزش و پرورشی است که خود ایشان در حال حاضر در راس آن قرار دارند . پس طرف اصلی این سوال خود ایشان هستند و خود وی باید به نوعی جوابگوی وضعیت موجود باشند . اما من به عنوان یک معلم قصد دارم موضوع را از زاویه دید خودم نگاه کنم و به همین دلیل از جناب وزیر می پرسم که آقای علی احمدی تا کی باید از معلم بخواهیم که در برابر بی عدالتی های موجود جیک نزند و اعتراضی نکند والا ... اگر در مدرسه دانش آموز را بخاطر جیک زدن تهدید به کسر نمره انضباط می کنند – تهدیدی که در بسیاری از موارد عملی نمی شود – در نظام حاکم برآموزش و پرورش معلم رابه تعلیق و کسر حقوق و توبیخ شفاهی و کتبی تهدید کرده و بلافاصله هم تهدیدها به مرحله عمل در می آید . آقای علی احمدی سوال خود را در موقعیت زمانی بسیار مناسبی مطرح کرده اید ، در هفته ای که قرار است به دعوت کانون صنفی معلمین - که البته از نگاه شما غیر قانونی است و شما پیشاپیش انگ همسویی با بیگانگان را به آن چسبانیده اید تا از همین حالا زمینه سرکوب آن را فراهم کرده باشید – و در اعتراض به وضعیت معیشتی معلمین ابتدایی و همچنین معلق ماندن قانون مدیریت خدمات کشوری اعتصاب یک روزه ای داشته باشند ، اعتصابی که هنوز بیشتر معلمین کشور از آن آگاهی ندارند . از شما می پرسم دلیل این عدم آگاهی معلمین از اعتصاب سراسری چیست و به نظر شما استقبال معلمین از این اعتصاب تا چه اندازه است ؟جواب معلوم است ، اولا تعداد اندکی باخبرند و همین تعداد هم جرات بازگویی این خبر را برای دیگر همکارانشان ندارند .جناب وزیر آیا این اعتصاب را همان جیک زدن معلمین نمی دانید ؟ و آیا این حق را برای آنها قائل هستید که در اعتراض به وضعیت معیشتی خودشان یک جیک کوچولو بزنند ؟ مگر نه این است که به گفته آقای احمدی نژاد ریاست محترم جمهور،ما در آزادترین کشور دنیا قرار داریم ، فکرنمی کنید حق اعتراض به قوانین و اعتصاب برای احقاق حقوق در کشورهایی که مانند ما آزاد نیستند ! حقی پیش پا افتاده باشد ؟
آقای علی احمدی بیائید واقع بین باشیم، در نظامی که معلمش حق جیک زدن نداشته باشد و برای هر جیک زدنی باید تاوان بسیاری را یپردازد ، انتظار نداشته باشید که دانش آموزانش براحتی و بدون ترس از توبیخ جیک بزنند .

گالیله، برشت و ملت بیچاره !

376 سال پیش و در سال 1633 میلادی گالیلئو گالیله فیزیکدان و منجم قرون وسطی از ترس سوزانده شدن بوسیله کلیسا مجبور به انکار باور خود - تایید نظریه کوپرنیک مبنی برحرکت زمین به دور خود وبه دور خورشید – شد .
71 سال پیش و در سال 1938 میلادی برتولت برشت نمایشنامه نویس آلمانی نمایشنامه "زندگی گالیله" را نوشت ، نمایش نامه ای که در پ
ی دو پرسش اساسی نوشته شد : اینکه آیا برای پیشبرد علم می توان همه اصول انسانی را زیر پا گذاشت و دیگر اینکه در اجتماعی که تحت سلطه حکومتی غیر انسانی است چگونه می توان حقیقت را بیان کرد ؟ گالیلهِ برشت تشنه حقیقت است اما در عین حال آدم محتاطی هم هست و همین است که به جای عمل گرایی، حقیقتی را که به آن دست یافته انکار می کند - واین شباهت گالیله و برشت است که در عین سخن گفتن از تغییرات اجتماعی اما از همکاری با کارگران برلین در قیام 17 ژوئن 1953 سر باز می زند – گالیه ِ برشت قهرمان نیست و این همان چیزی است که برشت می خواهد ، او هم از قهرمان شدن بیزار است .
376 سال بعد و در سال 2009 میلادی واتیکان به بهانه چهارصد و چهل و پنجمین سال تولد گالیلئو گالیله مراسم بزرگداشتی برگزار کرد و این نخستین مراسم مذهبی در بزرگداشت فیزیکدان مغضوب کلیسا از سوی واتیکان بود.
و این سوال هنوز بی جواب مانده است که کدام بیچاره اند ، ملتی که قهرمان ندارد و یا ملتی که نیاز به قهرمان دارد !

۲۸ بهمن ۱۳۸۷

پدران فرزند کش زیر چتر حمایتی ماده 220

"از چند ماه پیش قصد داشتم دخترم را بکشم اما ... " این جملات را پدرِزهرا پنج ساله ساکن بوشهر می گوید که چند روز پیش گلوی تنها دخترش را بریده و سپس خود را تسلیم قانون کرده است . احمد - پدر زهرا – می داند که مجازات سنگینی در انتظارش نیست ، نهایت مجازات او بر اساس ماده 220 قانون مجازات اسلامی* ، پرداخت دیه و یا حبسی کوتاه مدت خواهد بود . انواع مجازات اعم از حدود و تعزیرات و از جمله قصاص در قانون مجازاتهای اسلامی برای کاهش جرم و یا حتی عدم وقوع جرم در جامعه پیشنهاد شده است ، اینکه چرا قانونگذار پدر و یا جد پدری را از دایره شمول قصاص بواسطه قتل فرزند و یا فرزند زاده خارج می کند چیزی است که باید اهل فن جواب بدهند ، اما چیزی که در این بین برای ما مشخص است این است که پدیده فرزند کشی شاید در گذشته اتفاقی نادر بوده و به ندرت اتفاق می افتاد اما در سالهای اخیر ما شاهد رشد روزافزون این پدیده نامیمون در سطح جامعه و در نواحی مختلف کشور هستیم . عموما اینکار بوسیله پدران انجام گرفته و بیشتر در خانواده هایی اتفاق می افتد که پدر و مادر یا از هم طلاق گرفته اند و یا در حال حاضر با هم زندگی نمی کنند . به غیر از پدیده طلاق ، مسائل به اصطلاح ناموسی نیز در سالهای اخیر از جمله علل اصلی کشتن فرزندان و مخصوصا فرزندان دختر بوسیله پدران شان می باشد .
به نوعی علل فرزند کشی یا ریشه درمشکلات روحی و روانی والدین و مخصوصا پدران دارد که خود معلول نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی است و یا در نتیجه جهالت تاریخی است که با نام ناموس پرستی و غیرت و تعصب معنی شده است .علت اما هر چه باشد نتیجه معلوم است ، ضعیفترین و آسیب پذیرترین اعضاء خانواده یعنی فرزندان باید قربانی این مشکلات و جهالت ها بشوند ، و در این میان قانون نیز که باید مدافع حقوق همه و از جمله کودکان معصوم باشد در این بین سکوت کرده و دست پدر را در قربانی کردن فرزندان باز می گذارد .
آیا وقت آن نرسیده است که قوانین جزائی ما با مقتضیات زمان هماهنگ شده و بنا به نیازهای امروز جامعه تدوین بشوند ؟ نیاز به توضیح نیست که این قوانین برای نیازهای جامعه امروز تدوین می شوند نه جامعه چند هزار سال قبل !

* ماده 220 قانون مجازات اسلامی :" پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد قصاص نمی شود و به پرداخت دیه قتل به ورثه مقتول و تعزیر محکوم خواهد شد ."
پی نوشت: پر واضح است که اعتراض به ماده غیر عقلانی و ظالمانه 220 قانون مجازاتهای اسلامی به معنای پذیرش مجازاتهایی نظیر اعدام نیست ولی مخالفت با اعدام هم به معنای پذیرش موادی از قانون مانند ماده مذکور که به نوعی پدر و جد پدری ( این حق شامل مادر نمی شود !) را مالک فرزند می داند هم نمی تواند باشد . و این دو مقوله کاملا مجزا از هم می باشند .همه آنهایی که با مجازات اعدام مخالف هستند مطمئنا جایگزینی برای آن هم در نظر می گیرند که همین جایگزین می تواند برای پدران فرزند کش نیز بکار برود .

هایکو

" نخستین چیزی
که توفان برخاک خواهد افکند :
مترسک "
کیورو کو (1656-1715)

۲۷ بهمن ۱۳۸۷

صدور دستور نشاط

ریاست محترم جمهوری خطاب به وزیر محترم کشور:

" ازاقداماتِ سلیقه ای مقطعیغیر منطبق بر اخلاق کریمه اسلامیبعضا خشنتخریب کننده شخصیت شهروندان به طور اکید جلوگیری نمایید."

ترجمه : درطی چند ماه آینده (تا اواخر بهارسال آینده ) توی سر شما نمی زنیم ، به مدل مو ولباستان خیلی گیر نمی دهیم ، عصرهای پنج شنبه و جمعه ولی عصررا بی خیال می شویم و حتی می توانید در چند روز پایانی زمستان چکمه هم بپوشید ، در ضمن می توانید بخندید و کلی کارهای دیگر .
-------------
خبر خوب : خرس نقره ای بهترین کارگردانی جشنواره برلین به اصغر فرهادی کارکردان " درباره الی..." رسید .
لینک :همه چیر درباره " درباره الی ..." (چند نوشته سینمایی در باره این فیلم )

۲۵ بهمن ۱۳۸۷

تکذیب

سخنگوی محترم قوه قضائیه در مراسم افتتاح زندان فسا در استان فارس به دو موضوع اشاره داشتند ، یکی عدم اجرای حکم سنگسار و دیگری عدم تمایل قوه قضائیه به دستگیری دانشجویان .این سخنان از یک سو امیدوار کننده است و از سوی دیگر به نوعی باعث نگرانی می شود . امیدوار کننده از این بابت که قوه قضائیه به عنوان اصلی ترین نهاد قضائی کشور تمایلی به اجرای احکامی نظیر سنگسار و یا دستگیری دانشجویان به واسطه اعتراضهای معمولی - که به گفته آقای جمشیدی در طبیعت دانشجو است – ندارد . و نگران کننده از آن جهت که چنین اعمالی در کشور در حال انجام است و هنوز از آخرین اجرای حکم سنگسار در کشور بیش از یک ماه نمی گذرد و حداقل نُه زندانی محکوم به سنگسار در زندانهای کشور وجود دارد و تعداد دانشجویان زندانی به مراتب بیش از اینهاست . و این از دو حال خارج نیست ، یا اینکه مراکزی بیرون از قوه قضائیه به تصمیم گیری در اموری از این دست مشغولند و این اعمال چندان مورد رضایت ریاست این قوه نمی باشد و یا اینکه آقای جمشیدی در حال لاپوشانی احکام انجام شده بوده و بصورت علنی احکامی را که در حال انجام است به نوعی تکذیب می کند .
در هر دو صورت سخنانی از این دست باعث وارد آمدن خدشه به قوه قضائیه خواهد شد چرا که بیش از این نمی توان با آبروی دستگاهی بازی کرد که قرار است مورد اعتماد همه مردم باشد و بی اعتمادی مردم به آن در دراز مدت چندان جالب نخواهد بود . قوه قضائیه در هر کشوری از معدود مراکز تصمیم گیری است که تصمیمات آن باید با قاطعیت همراه باشد و به همین دلیل اگر اعمالی انجام می گیرد که با صلاحدید ریاست این قوه نیست باید به اطلاع عموم برسد و اگر غیر از این است اینچنین تکذیبیه هایی قرار است چه چیزی را برای ما به اثبات برساند؟ حقیقت این است که در دنیای امروز دیگر نمی توان با برچسب سخنان رسانه های بیگانه واقعیت در حال انجام را به راحتی کتمان کرد .

۲۴ بهمن ۱۳۸۷

جنوبِ جنوب

دیروز صبح از اینکه قرار بود مسافتی چند کیلومتری را - تا محل تدریسم در یکی از روستاهای مجاور – در مه رانندگی کنم هم خوشحال بودم و هم نگران . خوشحال از زیبایی هوای مه آلود صبحگاهی و نگران از اینکه مه اینقدر زیاد باشد که مشکل رانندگی پیدا کنم . هنوز تکلیفم از بابت خوشحال بودن و یا نگرانی روشن نشده بود که متوجه شدم آنچه من مه صبحگاهی فرض کرده بودم همان گرد و غبار آشنای چند ماه پیش است که این بار چندین ماه زودتر به سراغ ما آمده است . گرد و غباری که تا امروز عصر ادامه داشت و ساعتی پیش به سمت مرکز استان براه افتاده تا آنها نیز ازاین موهبت بی نصیب نباشند .
چند سالی می شود که استانهای خوزستان ، ایلام ، بوشهر و کهگیلویه و بویر احمد در تابستان و پاییز درگیر این پدیده هستند ، پدیده ای که به گفته کارشناسان امر منشا آن از کشورهای عراق و کویت است و نتیجه تخریب پوشش گیاهی این کشورها در جریان حمله آمریکا در چند سال گذشته . علت هر چه باشد سوال اینجاست که اگر این پدیده در نیمه شمالی کشور اتفاق می افتاد باز هم مسئولین امر اینچنین بی تفاوت با قضیه برخورد می کردند ؟ در چند سالی که ازوقوع این پدیده آزار دهنده در جنوب غرب کشور می گذرد چند بار مسئولین امر بطور جدی قضیه را پیگیری کرده اند ، غیر از این است که هر بار فقط با گفتن این حرف که این پدیده ناشی از حمله آمریکا به عراق است و چند فحش آبدار نثار آمریکای فلان فلان شده کرده اند ، دیگر هیچ اتفاقی نیفتاده است ؟ نیازی به توضیح نیست که اراده ای قوی در عدم رسیدگی به خطه جنوبی کشور وجود دارد و این را با یکبار رفتن به استان خوزستان و گشتی در شهر اهواز می توان به وضوح دید ، ورودی های شهر اهواز همه چیز را برای شما روشن خواهد کرد .
سوال دیگر این است که آیا هیچ راهی برای مقابله با این پدیده آزار دهنده وجود ندارد ؟ کارشناسان معتقدند که با کاشتن درختان و احیاء پوشش گیاهی در مناطق مرزی و برون مرزی که منشا گرد و غبارها هستند می توان تا حدود زیادی جلو این پدیده را گرفت ، پر واضح است که اینکار بدون دخالت دستگاه دیپلماسی ایران امکان پذیر نمی باشد .دستگاهی که به نظر نمی رسد فرصتی برای رسیدن به چنین کارهای پیش پا افتاده و کوچکی ! داشته باشد .
و راهی که برای خطه جنوب غرب باقی می ماند این است که آرزو کنیم این گرد و غبار به اصفهان رسیده و از آنجا راهی همدان شده و پس از گذشتن از قم به پایتخت برسد تا شاید تکاپویی صورت گرفته و گشایشی حاصل شود .

۲۳ بهمن ۱۳۸۷

برابری


شرح عکس : تماشاگران زن و مرد کره جنوبی در حال تشویق تیم ملی کشورشان درورزشگاه آزادی در بازی امروز بیست و سوم بهمن هشتاد و هفت – مقدماتی جام جهانی - در مقابل تیم ملی ایران .
توضیح من : مطابق قوانین ( البته قوانین نانوشته ) کشور ایران زنان ایرانی حق حضور در ورزشگاه آزادی ! و تشویق تیم ملی کشورشان را ندارند .اما مطابق همان قوانین ( البته نانوشته ) زنان دیگر کشورها و از جمله کره جنوبی حق دارند که به ورزشگاه آزادی آمده و همپای مردان هموطن خود به تشویق تیم ملی کشورشان بپردازند !

در اینجا هم می توانید نامه خواهران ایرانی پشت دروازه های بسته آزادی را به خواهران کره ای مستقر در آزادی بخوانید .
تماشاگران زن کره ای :پس خواهران ایرانی ما کجا هستند ؟ خبر و مصاحبه زمانه با یکی روسری سفیدهایی که توانست به کمک خواهران کره ای وارد ورزشگاه آزادی شده و از جایگاه تماشاگران کره تیم ملی ایران را تشویق کند !

حسنی کجاست ...!


"دو سال پیش، آقایی نمایشگاه کتاب آمده بود‌، دنبال کتاب «حسنی نگو یه دسته گل» می‌گشت.
از او پرسیدم برای چه می‌خواهی؟ بچه‌ داری؟ گفت نه بچه ندارم، هنوز ازدواج نکردم. گفتم ماشاالله ۲۷ ـ ۲۸ سالت هست، این داستان را برای چه می‌خوانی؟ گفت برای خودم نمی‌خواهم، برای پدرم می‌خواهم."
این را مردی سیبیلو و خندان می گوید که خیلی از ما هنوز نمی دانیم او خالق حسنی نگو ...یه دسته گل بود . شعری که ورد زبان خیلی از ماهاست . و این کوچک و بزرگ نمی شناسد . حالا آن مرد سیبیلو و خندان مرد و هنوز خیلی از ما نمی دانیم که او خالق " حسنی نگو ...یه دسته گل " بود ، و این خیلی بد است !
منوچهر احترامی مرد .
صدا و متن مصاحبه رادیو زمانه با منوچهر احترامی را از
اینجا ببینید و بشنوید . از همه چیز می گوید ، مخصوصا از حسنی و گله می کند از اینکه خودش هم از حسنی محروم است.

پی نوشت:سر ظهر وقتی بلند گفتم که منوچهر احترامی شاعرشعرِحسنی هم مرد ،ایلیا از اتاق خودش پرید بیرون و داد زد که گفتم من حسنی نیستم، من دیروز حموم کردم ...مامان مگه نه ؟

۲۲ بهمن ۱۳۸۷

تله ویزیون

شاید تنها راه پایان دادن به حاکمیت بلامنازع تلویزیون بر خانه ها و بالطبع بالاخانه های ! ما این است که همین حالا و بدون فوت وقت تلویزیونها را خاموش کرده و در یک اقدام انقلابی همه آنها را از پشت بام منازل به پایین پرتاب کنیم .
البته قبل از این اقدام رادیکال و عمل انقلابی ، پیشنهاد می کنم این دو مقاله از صالح نجفی را حتما بخوانید .
*
تلویزیون یوتوپیای روانهای افلیج است ( البته این مقاله در سایت رخداد با نام روانهای افلیج آمده است وعنوان انتخابی من ، جمله اول مقاله مذکور است ).
**
تلویزیون به مثابه یوتوپیا

۱۹ بهمن ۱۳۸۷

پروژه عظیم

به کوری چشم دشمنان و به همت متخصصین داخلی لوگوی فیدوس آماده شده و چند روز پیش به بالای وبلاگ فرستاده شد . خبرنگار ما ضمن بازدید از محل این پروژه عظیم میهنی مصاحبه ای با یکی از متخصصین جوان آن داشته است که در ادامه گزارش می خوانید .

خبرنگار ما : بگذارید در ابتدا بپرسم که در حال حاضر چه احساسی دارید ؟
متخصص جوان: در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده می گویم نمی دانم چه بگویم ، من هم مثل همه شما احساس غرور می کنم و از اینکه سهم کوچکی در این پروژه بزرگ داشتم خوشحالم ، همین .
خبرنگار ما : آیا در پروژه عظیم لوگوی فیدوس از متخصصین خارجی استفاده کرده اید ؟
متخصص جوان: هرگز، درهیچ مرحله ای از متخصصین اجنبی استفاده نشده و کلیه مراحل پروژه به دست توانمند متخصصین جوان و متعهد داخلی ساخته شده .
خبرنگار ما : از وسایل ساخت خارج چطور ، استفاده نشده ؟
متخصص جوان: : نه به هیچ وجه ، همه وسایل نیز ساخت داخل می باشد .
خبرنگار ما: بعضی از قلم بدستان مزدور در راستای لوث کردن این دست آورد عظیم عنوان کردند که شما در بعضی از مراحل از دست آوردهای خارجی استفاده کرده اید ، مثلا استفاده از فتوشاپ که در اصل نرم افزاری خارجی است ، در این مورد صحبت بفرمائید تا مشت محکمی باشد بر دهان یاوه گویان .
متخصص جوان: خوب آره ...یعنی نه ... بابا فتو شاپ که دیگه مال همه است ، خوب ... مگر قرار بود ما خودمان فتوشاپ را هم بسازیم ؟! همه این جو سازی ها در راستای کوچک کردن این دست آورد عظیم است ، ملت فهیم ما خودشان جواب این یاوه گویان را می دهند .
خبرنگار ما : این روزها رادیوهای بیگانه مصاحبه یک متخصص نما را پخش می کنند که عنوان می کند پروژه لوگوی فیدوس در واقع یک کپی ابتدایی از لوگوهایی است که چندین سال است مورد استفاده قرار می گیرد ، نظر شما در این باره چیست ؟
متخصص جوان : تکنولوژی بکار رفته در لوگوی فیدوس جدیدترین تکنولوژی روز بوده و تاکنون در هیچ لوگویی استفاده نشده است .
خبرنگار ما : سرمقاله نویس یکی از روزنامه های صبح در سرمقاله امروز خود بصورت ضمنی به زنگوله استفاده شده در لوگو و ماژیکی که طرح اولیه با آن ساخته شده اشاره کرده و نوشته است که زنگوله و ماژیک هر دو ساخت کشور چین هستند و نتیجه گرفت که نمی توان همه پروژه را وطنی دانست .
متخصص جوان : جای تعجب است که چنین روزنامه هایی هنوز چاپ می شوند ، پس مدعی العموم چکاره است ، این دقیقا تشویش اذهان عمومی و ضربه زدن به امنیت ملی است .
خبرنگار ما : نگرانی شما کاملا بجاست ، البته روزنامه مذکور امروز عصربا شکایت مدعی العموم تا اطلاع ثانوی تعطیل شده .
متخصص جوان : خوب الحمد لله .
خبرنگار ما : خسته نباشید و دست مریزاد می گویم به شما و همه متخصصین جوان و متعهد .
متخصص جوان : قابلی نداره . وظیفمونه.

۱۸ بهمن ۱۳۸۷

مژدگانی

" قابل توجه عموم همشهریان به اطلاع رسانده می شود ، مبلغ یک میلیارد و هشتاد وپنج میلیون دلار از محل سود سهم دولت ناشی از مازاد بهای نفت خام صادراتی در مسیر جمهوری به خزانه گمشده است ، از کسانی که هر گونه اطلاعی از مبلغ نامبرده دارند خواهشمندیم به دیوان محاسابات و یا کمیسیون مجلس اطلاع داده و ملتی را از نگرانی خارج کنند ، در ضمن مژدگانی قابل توجهی از طرف نامبردگان برای یابنده در نظر گرفته شده است."

۱۷ بهمن ۱۳۸۷

هفتان ما

رضا شکراللهی آخرین لینک سایت هفتان را به خود اختصاص داده است ، لینک نوشته ای از سایت خوابگرد با این مضمون که سایت هفتان را تا اطلاع ثانوی تعطیل خواهد کرد . شکراللهی اظهار خستگی می کند از روند پی گیری قضیه رفع فیلتر هفتان و می گوید که خسته است و البته آزرده مثل خیلی از ما ، و دلش می خواهد کمی بخوابد!
مذمتی در کار نیست، چرا که همه آنهایی که در این مملکت درگیر کارهایی از این دست هستند بخوبی به چنین خستگیهایی واقفند چنانکه رضا شکراللهی خود نیز اشاره کرده است . اما در اینجا سوالاتی چند مطرح می شود از جمله اینکه آیا الان و در چنین موقعیتی زمان برای به خواب رفتن و یا خود را به خواب زدن مناسب است ؟ رضا شکراللهی می خواهند به کدام خواب بروند ؟ بخوابند تا زمانی که بیدار می شوند همه چیز مطلوب طبع آنها شده باشد ؟ در زمان خواب شما قرار است چه اتفاقی بیفتد ، و یا چه کسانی قرار است بانی آن اتفاقات باشند ؟ نقش شما در آن اتفاقات که قرار است بیفتد ، چیست ؟
به من نگویید که از چیزی خبر ندارم و یا به قول معروف از سر شکم سیری حرف می زنم و یا از خستگیهای چنین کارهایی بی خبرم ویا هر چیز دیگری ، که اینها جواب من نمی شود !من هم در همین مملکت زندگی می کنم و از همه مشکلات اگر کاملا با خبر نباشم چندان هم بی خبر نیستم ، چرا که دستم نه از دور بر آتش که تا حدی در خود آتش است .
سوال دیگر این است که آیا سایت هفتان در وضعیت کنونی هنوز هم یک سایت شخصی است که بتوان آن را با رای شخصی بست ؟ فکر نمی کنید از شخصی بودن این سایت تقریبا سه سال و شش ماه گذشته باشد و در شرایط کنونی شما نمی توانید به تنهایی درباره بستن آن تصمیم بگیرید ، فکر نمی کنید همه کسانی که در این سه سال و شش ماه برای هفتان لینک فرستاده اند و یا چون ما بیننده دایمی این سایت بوده اند نیز دارای حقوقی باشند؟
آقای شکراللهی قبول کنید که این یک جنگ است ، جنگی نابرابر بین سانسورچی و سانسور شونده ! به نظر شما در این نبرد که در ذات خود هم نابرابر است ، فرار کردن و واپس رفتن به بهانه خستگی بهترین کار ممکن است ؟
فکر می کنید با این قهر کردن و خود را به خواب زدن می توان دل فیلتر کنندگان هفتان را به رحم آورد ، و آیا اصلا چنین کاری را درست می دانید .
بیائید واقع بین باشیم ، اشک کباب تنها باعث جری تر شدن آتش و هارتر شدن آن می شود و شما بهترازمن به این مسئله واقفید ، یک بخش از خوابگرد شما را فقط داستانهای ممنوعه و نوشته های زخم خورده از سانسور پر کرده است .
نظر شخصی من که در این سه سال و شش ماه مانند بسیاری دیگر بازدید کننده و مصرف کننده هفتان بوده ام مانند نظر همان بسیاری دیگر که خسته اند و آزرده ، این است که هفتان باید بماند و ادامه دهد ، و البته این یک پیشنهاد است !همین .

۱۶ بهمن ۱۳۸۷

حکم

سوال :حضور بانوان در ورزشگاه آزادی چه حکمی دارد ؟
جوابیه : حضور بانوان فوتبال دوست کره جنوبی در ورزشگاه آزادی بلامانع وجایز است . اما حضورزنان فوتبال دوست ایرانی تا دم در ورزشگاه آزادی هم جایز نبوده و محل اشکال است .
والسلام

۱۵ بهمن ۱۳۸۷

Hey! Teachers

میر جُنگیر، پیرمردی که همه تنش راخالکوبی کرده بود ، می گفت یک بار خرش را بخاطر نافرمانی از پرتگاه به پایین انداخته ، میر جُنگیریکبار هم دستگاه پخش ویدیوی پسر متاهلش را خرد و خاکشیر کرده ، چرا که به حرف پدر گوش نداده بود و با خانمش مشغول تماشای رقص و آواز زنان لخت و عور- به قول میر جُنگیر- بودند . همه اینها را میر جُنگیر در جلسه امروز اولیاء و مربیان دبیرستان فارابی گفته است . جلسه ای که بیشتر به جلسات دادگاه شباهت داشت ، دادگاهی که متهمش غایب بود . جلسه بررسی علل افت تحصیلی دانش آموزان .
مثل همه جلسات قبلی، مربیان – که ما باشیم – اولیاء را مقصر می دانستیم و اولیاء هم سر به زیر انداخته – به غیر از میر جُنگیر – و از سر ناچاری می پذیرفتند .
اولیائی که همهِ عمر کار کرده بودند و به هیچ جایی نرسیده بودند ، همهِ روز کار می کردند و در آخر هم دستشان خالی بود . دانش آموزانی که صبح مدرسه بودند و عصر دنبال چهار پنج گوسفندی که چرخ زندگی بواسطه آنها در گردش بود . دانش آموزانی که خرداد ماه باید هم خرمن درو کنند و هم امتحانات مزخرف سیستم آموزش و پرورش را بگذرانند . تابستان نیامده هم پسرانشان باید راهی کامفیروزفارس بشوند تا شاید کار در شالیزارهای آنجا بتواند جوابگوی خرج لباس و مدرسه سال آینده باشد .
در جلسه امروز هیچکدام ازما به دانش آموز کلاس دوم انسانی که در سرمای امروز صبح با یک پیراهن – پیراهنی که سال گذشته را هم تا به آخر با آن گذرانده بود - و پای پیاده چند کیلومتر را طی کرد تا به مدرسه برسد ، اشاره ای نکردیم.
هیچکس نگفت که دغدغه اصلی همه مربیان – که ما باشیم – چیست و در طول ساعات حضور در مدرسه صحبتهایی که بین ما رد و بدل می شود تماما در چه موردی است !
مدیر مدرسه ختم جلسه را اعلام می کند و مربیان که ما باشیم بدون هیچگونه رغبتی به کندی از جا کنده می شویم و با غر و لندی زیر لب به سوی کلاسهایی حرکت می کنیم که متهمانِِ دادگاه امروزدرآنها انتظارما را نمی کشند!
و من در خیال دانش آموزان را میدیدم که به محض ورود ما به کلاس یکصدا می خوانند :
Hey! Teachers! Leave them kids alone
و ما را به بیرون از کلاس می رانند و میز و نیمکتها را می شکنند وبه بیرون پرتاب می کنند ...صلوات ...به کلاس رسیده بودم ، بچه ها همه سرپا ایستاده بودند و فرجامی باز هم همان پیراهن راه راه قرمز تنش بود که آستینهایش حالا دیگر کوچک شده بود و او هی مجبور می شد آنها را بالا بکشد .
*ترجمه متن ترانه "آجری دیگری در دیوار"قسمت دوم ، از آلبوم دیوارِپینک فلوید 1979
*آجر دیگری در دیوار
ما هیچ جور آموزشی نمی خواهیم
ما هیچ جور کنترل افکار نمی خواهیم
در کلاس گوشه و کنایه نیشدار موقوف
معلم ها ، دست از سر بچه ها بردارید
آهای معلم ها دست از سر بچه ها بردارید
همه ماجرا تنها آجری است در دیوار
همه شما فقط آجری هستید در دیوار ...
پی نوشت: با تشکر از همه دوستان جهت غلط گیری متن

۱۳ بهمن ۱۳۸۷

رفراندوم

یکی از روشهای دخیل کردن مردم در امر حکومتداری رفراندوم است ، رفراندوم ( همه پرسی ) زمانی ضرورت پیدا می کند که امری بصورت مستقیم در سرنوشت یک ملت دخالت داشته باشد . این امر می تواند سیاسی و یا اقتصادی و حتی اجتماعی باشد . همه پرسی هم در سطوح کلان ( تغییر سیستم حکومتی ) و یا در سطوح خردتر قابل انجام است . انجام همه پرسی توسط دولتها نشانگر اعتماد آنها به ملت خود بوده وبه نوعی نشان دهنده کمترین فاصله بین دولت و ملت در یک کشور است . مطمئنا در کشورهایی با سیستم های بسته سیاسی ( دیکتاتوری ) نمی توان انتظار رفراندوم را داشت چرا که ذات دخالت دادن مردم در سرنوشت خودشان با این نوع از حکومتها سازگاری ندارد.
سابقه همه پرسی در ایران به دهه چهل شمسی وبه نوعی تحت تاثیر جو حاکم بر آمریکای زمان ریاست جمهوری جان اف کندی بود.
قبل از پیروزی انقلاب پنجاه و هفت و در زمان نخست وزیری علم لوایح مربوط به حق رای زنان و سوگند به کتابهای آسمانی و چند لایحه دیگر ابتدا در دولت وقت تصویب و سپس تحت عنوان لوایح شش گانه ( چند سال بعد) برای تایید عمومی به رفراندوم گذاشته شد ، این رفراندوم هر چند با مخالفت روحانیون مواجه شد اما بالاخره در ششم بهمن چهل و یک انجام گرفت و با تایید عمومی نیز مواجه شد .
اما نکته قابل توجه مربوط به سخنرانی آیت الله خمینی درروز ورود ایشان به ایران( دوازدهم بهمن پنجاه و هفت ) در بهشت زهرا می باشد که اتفاقا در این سخنرانی به نکات بسیار مهمی اشاره شد ، نکاتی که اگر رعایت می شدند شاید ایران کنونی در وضعیت بهتری قرار داشت . از جمله اشاره ضمنی ایشان به انجام رفراندوم و همه پرسی و ضرورت تداوم اینکار در دوره های مختلف می باشد . آنجا که می گویند:" ما در زمان سابق، فرض بفرمائيد كه زمان اول قاجاريه نبوديم، اگر فرض كنيم كه سلطنت قاجاريه به واسطه يك رفراندمي تحقق پيدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنيم كه راي مثبت دادند، اما راي مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطيني كه بعدها مي‌‏آيند." در اینجا ایشان اشاره مستقیمی به لزوم رفراندوم می کنند و حتی مشخص می کنند که این رفراندوم باید بصورت مداوم تکرار بشود ، چرا که مثلا رفراندوم ابتدای قاجاریه نمی تواند تایید کننده سلاطین بعدی این حکومت باشد .
یا در ادامه سخنان ایشان که می گویند :" در زماني كه ما بوديم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هيچ يك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه راي دادند براي سلطنت قاجاريه، به چه حقي راي دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد، سرنوشت هر ملت دست خودش است. " مستقیما به این امر – لزوم تداوم همه پرسی برای تعیین حاکم وقت – اشاره دارند .
بواسطه همین سخنان است که از جمله اولین اقدامات دولت موقت ، انجام همه پرسی است که دقیقا سه ماه بعد از این سخنان و در دوازدهم فروردین پنجاه و هشت انجام گرفت . در این همه پرسی که تنها یک گزینه داشت و آن هم تایید و یا رد حکومت جدید با نام"جمهوری اسلامی " بود ، اکثریت شرکت کنندگان آن دوره به آن رای آری دادند و به این صورت اولین و آخرین همه پرسی در ایران بعد از انقلاب پنجاه و هفت انجام گرفت و بعد از آن ما هیچگاه شاهد انجام رفراندوم نبودیم . هر چند گاه و بیگاه و بصورت پراکنده نیاز به انجام دوباره رفراندوم از سوی بعضی کسان بیرون از حاکمیت به گوش می رسد اما این سخنان یا شنیده نشده و یا با گفتن این جمله که ما هر ساله و در هر انتخاباتی عملا دست به همه پرسی می زنیم !به نوعی طرف مقابل را مجبور به سکوت می کنند .
اکثریت کسانی که در حال حاضر حق انتخاب کردن دارند در زمان همه پرسی دوازدهم فروردین پنجاه و هشت یا مانند بنده در سن بسیار پایینی بوده و یا اصلا وجود نداشتند ، سخن من این است که آیا اینها نیز مشمول این سخن آیت الله خمینی در سی سال پیش و در بهشت زهرا می شوند یا نه ؟
"...بر اين جمعيتي كه الان بيشتر شان، بلكه الا بعض قليلي از آنها ادارك آنوقت را نكرده‌‏اند، چه حقي داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در اين زمان معين كنند؟"
* متن کامل سخنان آیت الله خمینی در بهشت زهرا