شب بد می خوابی ، صبح با سر درد بیدار می شوی . دیر بیدار شدی ، از چند کار غیر ضروری مانند دستشویی و غیره منصرف می شوی تا تاخیر در رسیدن به مدرسه کمتر شود . دست اندازها و موانع مسیر را بدون کم کردن سرعت رد می کنی ، تازه با ربع ساعت تاخیر می رسی . جلو مدرسه که می رسی ، صفوف بهم فشرده دانش آموزان در حیاط مدرسه اعصابت را آرام می کند .مدیر مدرسه از دانش آموزان می خواهد که تا رسیدن به محل انجام مراسم نظم را رعایت کنند ، شعار انحرافی ندهند و در ضمن تهدید می کند که هم مدرسه و هم نیروی انتظامی با دانش آموزانی که شعاری غیر از شعارهای معمول بدهند به شدت برخورد خواهد کرد .سردردت دوباره عود می کند و بر بخت نامراد خود لعنت می فرستی که اگر می دانستی امروز هم روز مشت محکم است اقلن کم نیم ساعتی بیشتر می خوابیدی که همه روز را با سردرد سپری نکنی !
۵ نظر:
اره من هم شنیدم با یه تبلیغات گسترده با عنوان تظاهرات خود جوش (؟)
البته شنیدم تمامشون بچه مدرسه ای بودن
البته یاد اوری کنم خود جوش بودن !!!
تمام عمرت را با این سر دردها بسر کنی . آمین
بله خلاصه ما خیلی خود جوش بودیم و همش جوش میزدیم که ما آخه تو این شهر آبرو داریم حالا نمیشه مشتو همونجا توی مدرسه بزنیم و نریم خیابون؟؟؟؟؟؟؟
استمداد از مردم برای رهایی " محمد داوری " از زندان
منم خیلی از آشنایی تون خوشحالم.
ای بابا من حقیر کجا و اون بزرگان.
نظر لطف تو دوست مهربونمه.
... و مدیرتون می خواسته بگه که آرررره و اینا!
ارسال یک نظر