۳۰ مرداد ۱۳۸۸

موش و گربه عبید زاکانا


...
گربه آن موش را بکشت و بخورد
پس به مسجد بشد خرامانا
دست و رو بشست ومسح کشید
ورد می خواند همچوملانا
بارالاها که توبه کردم من
ندرم موش را به دندانا
و بعد هم که
موشکی بود در پس منبر
برد این خبر به موشانا
مژدگانی که گربه تائب شد
زاهد و عابد و مسلمانا ...
و بقیه داستان مشهور موش و گربه عبید زاکانی را که همه از بریم ، کلاهی گل و گشاد بر سر موش ها می رود و توبه گربه را باور می کنند ومابقی داستان را هم اگر تا حالا نخواندید از اینجا دریافت کنید .

هیچ نظری موجود نیست: