تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامی که با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی ات
ورای مصلحت اندیشی بروی . . .
پابلو نرودا - ترجمه احمد شاملو
متن کامل شعر را در وبلاگ یادداشت های اهور بخوانید
اگر هنگامی که با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی ات
ورای مصلحت اندیشی بروی . . .
پابلو نرودا - ترجمه احمد شاملو
متن کامل شعر را در وبلاگ یادداشت های اهور بخوانید
۴ نظر:
خون را نمی شود هیچگونه پاک کرد
و حال هم آنها در مانده اند
و سر در گریبان فرو بسته اند
روی خود را به نقاب پوشانده اند
و
شب روز کابوس می بینند
نه
به آنها بگویید
از مرگ هیچ گریزی نیست
مرگ را رهایی نیست
و چه باک
مردن در راه آزادی
مردم را در یافتن است
چه اینجا باشد
و چه هر آن کجا
من صد هزار تومان سهم تو تعاونی فرهنگیان دارم ، هر روز میرم برا حساب کتاب سودش ، جواب درست و حسابی بهم نمیدن!
خجالت داره اگه مصلحت اندیشی نمی کردی چه می شد.
سلام
بیا ببین چه جگیری شده ام
معنای دیگری ندارد این
معنای دیگری ندارد
بزودی پل ها را فراموش میکنی
پرنده ی آجری را در خانه
نور زمستانی را بر سنگفرش
از یاد می بری بزودی
و این معنای دیگری ندارد
جز چیزی که
نمی توانی بر زبان بیاوری دیگر
"راه برو !
"نایست !
کند نکن حرکت عظیمت را
در باران تابستا ن
دلایل زیادی داریم
برای اشک نریختن
در مهتابی باران خورده ، هنوز
دلایلی که اندوهگینمان نکند
تا نیمه شب
دلایلی که بی وعده بیایند
وجدی نگیرند اصلن
دیدار دوباره ی ما را
در این پیاده رو
ارسال یک نظر