۱۹ آذر ۱۳۸۸

به آرامی آغاز به مردن می کنی، اگر ...

۴ نظر:

صمد گفت...

خون را نمی شود هیچگونه پاک کرد
و حال هم آنها در مانده اند
و سر در گریبان فرو بسته اند
روی خود را به نقاب پوشانده اند
و
شب روز کابوس می بینند
نه
به آنها بگویید
از مرگ هیچ گریزی نیست
مرگ را رهایی نیست
و چه باک
مردن در راه آزادی
مردم را در یافتن است
چه اینجا باشد
و چه هر آن کجا

ناشناس گفت...

من صد هزار تومان سهم تو تعاونی فرهنگیان دارم ، هر روز میرم برا حساب کتاب سودش ، جواب درست و حسابی بهم نمیدن!
خجالت داره اگه مصلحت اندیشی نمی کردی چه می شد.

جواد گفت...

سلام
بیا ببین چه جگیری شده ام

]مهرگان گفت...

معنای دیگری ندارد این

معنای دیگری ندارد


بزودی پل ها را فراموش میکنی

پرنده ی آجری را در خانه

نور زمستانی را بر سنگفرش

از یاد می بری بزودی

و این معنای دیگری ندارد

جز چیزی که

نمی توانی بر زبان بیاوری دیگر



"راه برو !

"نایست !

کند نکن حرکت عظیمت را

در باران تابستا ن



دلایل زیادی داریم

برای اشک نریختن

در مهتابی باران خورده ، هنوز

دلایلی که اندوهگینمان نکند

تا نیمه شب

دلایلی که بی وعده بیایند

وجدی نگیرند اصلن

دیدار دوباره ی ما را

در این پیاده رو