۱ آذر ۱۳۸۸

انشاء درباره زنگ ورزش

انشاء درباره زنگ ورزش
به نام خدا
انشاء من درباره زنگ ورزش است . ما قبلن در مدرسه یک زنگی داشتیم به نام زنگ ورزش . بچه ها زنگ ورزش را دوست داشتند . در زنگ ورزش معلم از ما سوال نمی پرسید . در این زنگ ما می توانستیم سر و صدا کنیم و خیلی جیغ بکشیم . ورزش هم می کردیم. ورزش برای ما خوب است . ما خیلی دوست داشتیم هر روز یک زنگ ورزش داشته باشیم . اگر ما هر روز یک زنگ ورزش داشتیم ، می توانستیم هر روز یک زنگ بازی کنیم و سر و صدا کنیم . بچه ها بازی کردن را دوست دارند ، بچه ها سر و صدا و جیغ کشیدن را هم دوست دارند . ما الان زنگ ورزش نداریم . آقای مدیر می گوید زنگ ورزش برای دولت هزینه دارد . من نمی دانم هزینه یعنی چه . پدر من می گوید هزینه یعنی پول خرج کردن برای یک کار .ما خیلی ناراحت هستیم که زنگ ورزش نداریم . ما می خواهیم پول جمع کنیم و به دولت بدهیم تا برایمان زنگ ورزش بگذارد . ما از این انشاء نتیجه می گیریم که زنگ ورزش خیلی خوب است . و دولت پول ندارد تا برای ما زنگ ورزش بگذارد . تمام

۸ نظر:

حسین گفت...

ما نتیجه میگیریم که برای داشتن زنگ ورزش باید کمک کنیم تا چیز عوض بشه تا ما زنگ ورزش داشته باشیم

آلاله گفت...

بیست شدی انشاتو!

احسان گفت...

سلام
بلاخره باز شد......هوف...
قسمت نظرتون مگه فیلتره, بسختی باز میشه!؟
مطالبتون خیلی جالب به روز و گیراست
اولین بار که بهتون سر زدم نوشته بودین"بالاخره لوگوی فیدوس هم آماده شد"و چون اسم بلوگتون تو favoriteذخیره شده بود(توسط خ)همیشه که نه اماهر ازگاهی بهتون سر میزدم و بهره می بردم
....
مگه داستان شاه و وزیرش که روی مردم شهرشون و پل وسط شهر, شرط بندی کرده بودن رو نشنیدی....
مشکل از دولت نیست به قول دکترشریعتی خدایا به خفتگان ما بیداری و به بیداران ما قیام ببخش

فرهــــاد گفت...

از این جماعت هر چی بگی بر میاد!! از خذف ساعت ورزش حساس ترین مقطع، تا مدیریت جهان!! خدا به خیر کند

virus گفت...

ma jamei az daneshamozan madreseye gheybi khahan hazf hamey darshaye khod hastim

سعيده گفت...

مگه براي ما غير از توپ پلاستيكي چيز ديگري هم مي خردند؟
زنگ ورزش ما يه مشت جيغ بود كه از ته قلبمون ميكشيديم
يه معلم صبور بود كه خنده اش مي ارزيد به همه دنيا
دو تا پا بود كه تنمون رو مي كشيد
كه نمي كشيد كه باهاشون مي پريديم
تا اوج آزادي
حالا اون توپ پلاستيكي روهم نميخوان بخرن؟
لبخند خانم معلم هامون رو كه قبلا خشكونده بودند
و فرياد آزادي ما رو

سعيده گفت...

مگه براي ما غير از توپ پلاستيكي چيز ديگري هم مي خردند؟
زنگ ورزش ما يه مشت جيغ بود كه از ته قلبمون ميكشيديم
يه معلم صبور بود كه خنده اش مي ارزيد به همه دنيا
دو تا پا بود كه تنمون رو مي كشيد
كه نمي كشيد كه باهاشون مي پريديم
تا اوج آزادي
حالا اون توپ پلاستيكي روهم نميخوان بخرن؟
لبخند خانم معلم هامون رو كه قبلا خشكونده بودند
و فرياد آزادي ما رو

احسان گفت...

سلام آقای سیدی پور
ما هم مشتاق دیداریم...
....

در کتاب "از شریعتی" دکتر عبدالکریم سروش اومده:
میدونید چرا مطهری داره میمیره ولی شریعتی مثل یه چراغ(هر چند کور سو کم رنگی)زنده و پابرجاست وخواهان و خواننده های بسیاری داره
چون به نقد گرفته میشه مثل وحی منزل به اثارش نگاه نمیشه همیشه مورد بحثه موافق و مخالف داره پس ماندگاره اما کسی نمیتونه از حرفای مطهری ایراد بگیره یا نقدش کنه
(خودم:تو نوشته های چاپ های نخست همین شهید مطهری خودمون در باره حاکمان اسلامی چیزای هست که خودنشون خالی از لطف نیست-اگه گیرتون بیاد)
....
میدونم از کجا میسوزید از آدمائی که از رو نوشته حرف میزنن و نقاب دارن...
موفق و پیروز
مشتاق دیدار