۲۸ آبان ۱۳۸۸

نماز جماعت

هنوز نیم ساعت به پایان کلاس مانده بود ، نماینده کلاس که معمولن درشت هیکل ترین دانش آموز و گاهی هم فضول ترین شاگرد کلاس است ، تا نیمه کلاس جلو آمد و گفت آقا چهار نفر معرفی کن برای نماز جماعت . جا خوردم اما به روی خودم نیاوردم ، گفتم چند نفر ؟ گفت چهار نفر . پرسیدم حالا چرا حتمن چهار نفر ؟!گفت از هر کلاس چهار نفر باید بروند نماز جماعت . به دانش آموزان گفتم خوب ، حالا کی قصد نماز جماعت داره ؟ ده پانزده نفر دست بلند کردند که آقا من ...آقا من و چند نفرزرنگتر سریع خودشان را تا جلو در کلاس رساندند با سر و صدا . گفتم بنشینید ، همه بنشینید . نشستند و کمی که آرام شد فضا ، گفتم جریان چیه ، اینهمه متقاضی ؟! که یکی از ته کلاس داد زد که آقا سرِ ظهره و ساعت آخر و بهترین راه برای در رفتن ...

۱ نظر:

آلاله گفت...

چه دانش اموزای باحالی
باز خوش به حال اونا!!!
البته هر کاری کنن به پای ما دانش اموزای درسخون درسخون نمیرسن مگه میرسن رضا جون؟