دوست داشتم در آینده معلم تاریخ بشوم ، شدم معلم جغرافیا . قبول که شدم در کنکور کلی اعصابم خورد شد که من اصلن میلی به تحصیل در این رشته ندارم و چقدر نق و نوق به اخوی بزرگتر که در فرم انتخاب رشته کنکور، جغرافیا را جلوتر از تاریخ انتخاب کرده بود ، که ول کن بابا تو هم ، حالا مگه فرقی هم دارن این دو تا ؟! و برای من مثلن فرق داشتند ... بگذریم ... ما شدیم معلم جغرافیا اما هنوز دل در گرو تاریخ داشتیم و حسرت به همکاران فرهنگی این رشته که خوش به حال شما ! خوب که نگاه می کنم اما انگار باید ممنون باشم از اخوی بزرگتر که پشیزی هم برای خواسته من ارزش قائل نشد و رشته تاریخ را برایم انتخاب نکرد . از بخت بلندم بود انگار که مجبور نشدم کتب تاریخ به تحریر حداد عادل و بدتر از آن علی اکبر ولایتی را تدریس کنم . حالا هم که انگار به سبزه آراسته شده و قرار است تاریخ مثله شده این مرز و بوم پدرِ مرده را به حلقوم بیچاره دانش آموزان فرو کنند که مجبورم دست به بالا بلند کنم که شکر ... شکر که برای باری هم که شده این بخت نامراد سر خر را کج کرده و اقبالی به من داشت که از نعمت تدریس اینچنین تاریخی محرومم کرد .
۳ نظر:
سلام رضا،با این حساب تکلیف من این وسط چیه که همین که نوبت من شد تاریخ بخونم این اتفاق افتاد؟
بیچاره، ما، پدران ما و فرزندان ماکه گرفتار تاریخ استبداد بوده و هستیم.
زنده ایم اما انگار که نیستیم دیگه تاریخ که تکلیفش روشنه، بیچاره ما.
ارسال یک نظر