۴ آبان ۱۳۸۸

زنده باد جمهوری ... نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد

شیر پاک خورده ای که حرفش در میان این جماعت بُرِش داشته باشد پیدا نمی شود بگوید خدا وکیلی دست از سر کچل این جمهوریِ مادر مرده بر دارید و هی برای حفظ نظم و قافیه شعارهایتان هم که شده آن را قاطی معجون های گاه به گاه تان نکنید ؟! خوبه که هنوز با چوب یکی از همین معجون ها نواخته می شویم ، و بازبه جهت نبود همان حافظه تاریخی در تدارک معجون ناشناس دیگری هستیم .
آقایان ، برادران ، خواهرانی که هی شعار جمهوری ایرانی ، جمهوری ایرانی می دهید ، می شود یک زحمت کوچولو بکشید و این ترکیب نامیمون را برای مردم باز کنید که این طفلی ها هم بدانند که چه بلای احتمالی قرار است بر سرشان بیاید؟
چند صد سال پیش ملت کم و بیش در صحنه فرانسه ریختند به خیابان ها و یک بار برای همیشه شعار دادند زنده باد جمهوری ... بدون هیچ نون یا نمی دانم سس و خیار شوراضافه ، یک بار برای همیشه تا هی نیاز نباشد سی سال به سی سال به فکر معجون تازه باشند .

۱۱ نظر:

ناشناس گفت...

خاك نشسته بر شاخ و برگ درختان اين خانه قديمي !
شك نخواهم كرد ،
باران خواهد آمد ،
خاكها را خواهد شست .
mahreza

تلواره گفت...

اولم اين روزها حرف حرام زاده ها بيشتر خريدار دارد
دوما تا سه نشه بازي نشه
يعني بعد از جمهوري اسلامي ،جمهوري ايراني مي آيد ودست آخر زنده باد جمهوري

تلواره گفت...

اولم اين روزها حرف حرام زاده ها بيشتر خريدار دارد
دوما تا سه نشه بازي نشه
يعني بعد از جمهوري اسلامي ،جمهوري ايراني مي آيد ودست آخر زنده باد جمهوري

طاهر وكبري گفت...

آيا هنوز با اين گراني نان در منطقه شما نان اضافه مي دهند

ناشناس گفت...

ريم ومن ريت اگه يه ذره واي گپل اعتقاد داشته بي .سرت و كوچو رسي كه بايدتو نظر ايما نه تاييد كني تا من فيدوسي پخش وابو اخم بينم چكاره فيدوسي.

صدرا گفت...

به نظر من بهترین مطلب وبلاگ فیدوس از ابتدای تاریخ تا کنون این پست بوده است.

باران گفت...

این روزا خیلی با خودم درگیرم می خوام از خودم فرار کنم اما نمیشه و حتی نمی دونم چرا.
کاش میدونستی این دوری چقدر واسم سخته و چقدر عذابم میده. کاش هنوز آدم بزرگ من بودی کاش میتونستم بهت بگم آدم بزرگ کاش...
کااااااااااااااااااااااااااااااااااااااش

باران گفت...

اینه که فاصله هارو نمیشه با گریه پر کرد...

تجربه ها گفت...

آیا براستی مشگل ما ایرانیان انتخاب نام برای سیستم سیاسی آینده ایران است یا نا توانی برپایی آن ؟

ناشناس گفت...

فرجام کار این میرحسین موسوی، هم به آن پادشاه می‌ماند. به ابر و باد و مه و خورشید و فلک دستور داده است «در کار» باشند! تا چندنفری باور کنند، او پادشاه همه ملک جهان است.
پس از آنکه دید در جشن تولد کذایی‌اش شمعی برنمی‌افروزند، فرمان ‌داد جشن تولدی برایش نگیرند و شمعی برایش نیفروزند!
بعد از آنکه دید دیگر کسی نمانده است که شهرآشوبی و فتنه‌انگیزی کند به یارانش فرمان داده است افراط را کنار بگذارند و شعارهای ناممکن ندهند!
چهارم) کلاه قاضی و فال نیک
بعضی‌ها، زمانی که اطراف خود را شلوغ می‌بینند سخنان درشت‌تری می‌گویند ولی چون با خود تنها شوند سخن به قدر عقل می‌گویند.
تا روزهای اخیر هنوز چند نفری بودند که با تردید و بیم، پای سخنان موسوی بنشینند اما این چندنفر هم آن قدر رو به کاستی گذاشت که او تنها با دست‌اندرکاران نشریه‌اش سخن می‌گفت. احتمالاً دیگر شازده کوچولویی هم برای شنیدن سخن او باقی نمانده است.
من این تنهایی را برای آقای موسوی به فال نیک می‌گیرم. وقت آن شده است که او فارغ از غوغاهای ماه‌های اخیر، دیگر باید با خودش جلسه بگذارد؛ قبای قاقمش را جمع‌کند، کلاهش را قاضی کند و به بررسی پرونده گفتنی‌ها و نگفتنی‌های خودش در این چند ماه بنشیند.

انفرادی گفت...

دل نگرانی ای که این روزها شده بختکی برایم و دست از سرم بر نمی دارد همین است و چیزهای شبیه به این . یک روز تو سرخ می شوی و من بیرقم سبز است ، یک روز من سبز می پوشم و آن یکی پرچم سفید بر می فرازد، یک روز زنده باد و یک روز مرده باد، گاهی هم یله ایم به امان خدایی که لابد سرش جای دیگری گرم است. و همین است که سرنوشتمان حدافل در این صد ساله شده بازی مار-پله. چاره فعلن این است که این روزها را پا به پای همین نوزاد سبز برویم تا ببینیم خواب چه رنگ دیگری را برای مان می بیند و می رویم. تلنگر و نیش گون و گاهی هم هل دادن یادمان نمی رود و می رویم ، مثل همین نقطه ها........................