"...اين روباه هرروزدرزمان معين ونزديک غروب آرام آرام به کلبه پيرمرد درباغي در يکي از روستاهاي خلخال نزديک شده و غذايي که با عسل طبيعي توسط پيرمرد تهيه مي شود صرف و تا غروب روز بعد ناپديد مي شود.
پیرمرد خلخالی می گوید چهار سال طول کشید تا توانستم اعتماد روباه را جلب کنم ، و تا الان نه طوفان و نه برف و نه شرایط نامساعد طبیعی دیگر هیچکدام مانع آمدن روباه در موعد مقرر به کلبه من نشده است ..." ایرنا
- ازاین خلخالی تا آن خلخالی / روایت محمد درویش ( مهار بیابان زایی ) از قضیه پیرمرد خلخالی و روباه
آن وقت بود که سر و کله روباه پیدا شد
روباه گفت: سلام.
شهریار کوچولو برگشت اما کسی را ندید. با وجود این با ادب تمام گفت: سلام.
صداگفت: من اینجام، زیر درخت سیب...
شهریار کوچولو گفت: کی هستی تو؟ عجب خوشگلی!
روباه گفت: یک روباهم من.
شهریار کوچولو گفت: بیا با من بازی کن. نمیدانی چه قدر دلم گرفته...
روباه گفت: نمیتوانم بات بازی کنم. هنوز اهلیم نکردهاند آخر.
شهریار کوچولو آهی کشید و گفت: معذرت میخواهم.
اما فکری کرد و پرسید: اهلی کردن یعنی چه؟...
بقیه داستان دیدار شازده کوچولو با روباه را از اینجا بخوانید و بشنوید .
- داستان کامل شازده کوچولو را از اینجا بخوانید و بشنوید
راستی ، چه چیزی هر روز روباه کوه های خلخال را درست هر روز و درست در ساعت مقرر ( نزدیکی های غروب ) به کلبه پیرمرد می کشاند ؟ تا جاییکه در این مدت نه باد و نه باران و طوفان ، هیچکدام نتوانسته مانع آمدن ش به کلبه پیرمرد خلخالی بشود .
- ازاین خلخالی تا آن خلخالی / روایت محمد درویش ( مهار بیابان زایی ) از قضیه پیرمرد خلخالی و روباه
آن وقت بود که سر و کله روباه پیدا شد
روباه گفت: سلام.
شهریار کوچولو برگشت اما کسی را ندید. با وجود این با ادب تمام گفت: سلام.
صداگفت: من اینجام، زیر درخت سیب...
شهریار کوچولو گفت: کی هستی تو؟ عجب خوشگلی!
روباه گفت: یک روباهم من.
شهریار کوچولو گفت: بیا با من بازی کن. نمیدانی چه قدر دلم گرفته...
روباه گفت: نمیتوانم بات بازی کنم. هنوز اهلیم نکردهاند آخر.
شهریار کوچولو آهی کشید و گفت: معذرت میخواهم.
اما فکری کرد و پرسید: اهلی کردن یعنی چه؟...
بقیه داستان دیدار شازده کوچولو با روباه را از اینجا بخوانید و بشنوید .
- داستان کامل شازده کوچولو را از اینجا بخوانید و بشنوید
راستی ، چه چیزی هر روز روباه کوه های خلخال را درست هر روز و درست در ساعت مقرر ( نزدیکی های غروب ) به کلبه پیرمرد می کشاند ؟ تا جاییکه در این مدت نه باد و نه باران و طوفان ، هیچکدام نتوانسته مانع آمدن ش به کلبه پیرمرد خلخالی بشود .
۲ نظر:
یه سر نرن نسیم ..زحمتت می شه کپیش می زنم همین جا که ...که چی؟؟؟اولن اینکه آخه آدم عاقل تصویر خودشو هم تشخیس نمی ده !!!این آخرین عکسی بود که ازت واسم مونده بود گفتم قاب کنم بزنم اینجا که بقیه ببینن گاهی یه پیر مرد زیادی گنده هم می تونه به یاد شور جونی شکلک دربیاره...نننننننننننچچچچچچچ
اون ریشه هم قضیه داره ...گفتم من و تو نداریم بذار از ریش تو مایه بذارم درنتیجه ریشی که بهش خندیدی ریش خودت بود!!!
بحث نمره هم نیست نشه جابه جاییش مهم نیست آخه ملاک ما معدله!!اون هیهاته رو موافقم هیهات تو...آخه خنده داریم تا خنده.
آخر کلام هم اینکه ما واسه ورود به خونه ی دوستامون و استفاده از امکانات خونش اجازه ی همیشگی داریم که کلاغ زاغی هم تائیدش می کنه...مگه شما ندارین؟؟؟
همونطوری که شازده کوچولو و روباه هم گفتن اهلی کردن راحته ولی اون بعدشه که مشکل ساز میشه چون همیشه هر اومدنی یه رفتنی داره.پس از اولش نباید اهلی شد ولی اینم که نمیشه!
ارسال یک نظر