۲۳ دی ۱۳۸۷

بدون عنوان

اول :به قولی تقریبا معروف و همگانی که هر از چند گاهی از دهان یکی بیرون می پرد ، ما ملت سلحشور و همیشه در صحنه تقریبا در یک چیز مشترکیم ، و آن چیز مشترک همان نداشتن سنت و تداوم در کار است . نمیدانم نیاز به مثال هست یا نه ، اما محض خالی نبودن عریضه ذکرچند مثال خالی از لطف نیست . از اسم و آرم و لباس باشگاههای فوتبال تا نام و لوگو و تیتر و سو تیتر اندازه روزنامه و نشریات باقی مانده ، که همه هر از چند گاهی بنا به سلیقه مدیر مسئول و مدیر باشگاه و هوادار پولدار و بقال سر کوچه قابل تغییرند .
دوم :از یکی از دوستان نقل شده که سالها پیش از این وقتی کارنامه دیپلم را به خانه می بردم در جواب والدین که می پرسیدند چکار کرده ام می گفتم فلانی ده تجدید آورده و وقتی باز می پرسیدند که خودت چکار کرده این بارمی گفتم بهمانی دوازده تا آورده و همینطور سوال و جواب ادامه پیدا می کرد تا والدین از کوره در می رفتند و من دست آخر در جواب گفتم که شما که انتظار ندارید با این وضعیت که گفتم از باقی دوستان ، خودم حالا قبول شده باشم .
سوم :به قول عمران صلاحی و نقل قول از مسعود بهنود و ابراهیم نبوی و غیره ، حالا حکایت ماست !که هر از چند گاهی در اینترنت ظاهر می شوم چیزکی می نویسم و وبلاگی راه می اندازم و باز می روم تا سال دگر . و اسم و لوگو و فونت و فالب وبلاگ هم که بنا به همان سنت نبود سنت که در ابتدا گفتم ، مدام در حال تغییر و تحول است و حالا هم که به سبزه آراسته شده و کلا از بلاگفا کوچیدیم به بلاگر ، تا ببینیم بعدا چه شود .
واین شد پست اول من در بلاگ اسپوت .

۲ نظر:

ناشناس گفت...

خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد
که در دستش به جز ساغر نباشد

ناشناس گفت...

رسیدم ته خط............
نه؟؟؟؟!!!