۲۰ خرداد ۱۳۸۹

حکم صادر می کنم ؛ در ذهن همه مردان شهر من هر روز که نه ، گاهی ، گاه گاهی ، زنی به آتش کشیده می شود

۵ نظر:

فرشته گفت...

چقدر غمگین شدم از پست قبلی و این یکی هم بسیار عالی بود رضا.

فرشته گفت...

چقدر غمگین شدم از پست قبلی و این یکی هم بسیار عالی بود رضا.

........ گفت...

طفلی به نام شادی.. دیریست که گم شده است

با چشم های روشن براق

با گیسویی بلند..به بالای آرزو

هر کس از او نشانی دارد

ما را خبر کند

این هم نشانی ما

یک سو خلیج فارس

سوی دگر خزر

((استاد شفیعی کدکنی))

ناشناس گفت...

به نظر شما اين نتيجه ازادي جنسي که به ان معتقد هستيد نيست
مردمان شهر شما هم از شما حمايت ميکنند

مویان-آسمان گفت...

بگذار سکوت ساده ی مرداب را باور کنم.
بگذار غریو ((بی توی) من سر دهم...
تا در میان بانگ فردا رنگ ماتم...کم کنم.
بگذار فردا را همانگونه که می خواهم ببینم..فردایی که هرگز نمی آید بی شک همانگونه خواهد بود که من می پندارم...




((((((((((((مویان)))))))))))...