۱۹ خرداد ۱۳۸۹

روز سگی و شب عرق سگی

یک روز سگی و شب عرق سگی و کوچه ای که بسیار شب ها و روزها بی خیال از آن گذشتی و دخترانی که نشسته جلو درب خانه ها و ریز ریزخنده ... و امشب که دختر ریز ریز خنده یکی از همین درب ها و آتش خشم کور برادر که پارسال دانش آموز بود و امسال پسر همسایه و بنزین سهمیه موتورسیکلت شاید ... و چقدر حالم بد است و خبر اگر بخواهم بدهم این است که :
پسر همسایه که پارسال دانش آموز من بود و امسال همسایه نه دیوار به دیوار ، خواهر پانزده ساله اش را به بهانه گردش به بیرون شهر می برد و نفهمیدم به چه جرمی - لابد دوستی با پسری از کوچه بالاتر لابد - با بنزین به آتش می کشد و همین ... و من حالم هنوز بد است و دو ساعت از نیمه شب گذشته است و فروهر که تک زنگ می زند و اس ام اس می دهد که بیداری ؟!

۴ نظر:

باران گفت...

تورو خدا ولمون کن رضا دو هفته پیش کوچه ما دوتا قتل داشت قتل آدمایی که هرروز می دیدمشون یکی داداش ناتنیشو به خاطر ارث با ماشین زیر کرد اون یکی عموشو به خاطر چنتا درخت با چاقو کشت دیگه هیچوقت هیچ مرگی نمیتونه اشکمو در بیاره دیگه عادی شده تو هم عادت کن

یک حامی احمدی نژاد گفت...

سلام
سالها باید گذشت تا رخنه عقل در کالبد رفتار این قوم را به شادکامی جمع شویم. آن مقتول بیچاره تنها گوشه ای از تمایلات قاتل بی رحم را "شاید" خواسته باشد؟ جرمش فقط همین بود!
آقای سیدی لطف کن اینگونه بر روان، زخمِ چنگ نیانداز!

ناشناس گفت...

من چقدر..............حالم بده.....خونه .خیابون.دوستان و.....همه جا توصیف....وای بر من....وای....

حاجی عباس گفت...

کسی که با مادر خود زنا کند با دگران چه میکند؟؟؟رضا جون به این فکر کن که فردا پدر و مادر این همسایه به خاطر اینکه اون یکی فرزندشو هم از دست نده رضایت میدن و بعد چند وقت آزاد میشه میاد بیرون و باز قصه ای دیگر و نوشته ای دیگر و افسوس دو چندان از تو و داغی بر دل خانواده یا دیگری.