۹ مرداد ۱۳۸۸

آخر بازی



... تو را چه سود
فخر به فلک بَر
فروختن
هنگامی که
هر غبارِراهِ لعنت شده نفرین ات می کند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس ها
به داس سخن گفته ای.
آن جا که قدم بر نهاده باشی
گیاه
از رُستن تن می زند...

*
... باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد،
که مادران سیاهپوش
- داغ دارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و وباد -
هنوز از سجاده ها
سر بر نگرفته اند!

بخش هایی پراکنده از"آخر بازی " سروده ا بامداد از کتاب " ترانه های کوچک غربت "

شرح عکس: هاجر رستمی مطلق مادر ندا آقا سلطان که چهلم دخترش را در پارک جنب منزلشان به سوگ نشست +

۴ نظر:

پدرام گفت...

امیدوارم که این یکی ثبت بشه...نظر هفتم در 48ساعت گذشته.
مرا چه سود از باریدن باران !
مرا چه سود از رویش گیاه!!!
منی که دیگر نه اشتهای خوردن دارم....ونه..ونه تمایلی به نوشیدن شراب هفت ساله ی ارث پدری!!!
این قبیله هر کجا که می خواهد برود نه سبز می پوشم شم نه سیاه محمود آقا!!!را...
رفتن بهتر از ماندن نیست؟؟؟!!!
شاید جملاتم معادل همان حرف احمقانه ای باشد که فقط یک ایرانی می تواند گفته باشد(تک درختم سوخت می خوام جنگل نباشد).
شاید هم از درخت توت کاعلی خان افتاده باشم!!!!

پدرام گفت...

آخر بازی یعنی همون فحشی که xداد.نمی دونم شایدم حق داشت شاید فحش دادن هم داشت.زدن جوونای مردمو به کشتن دادن حالا هم با زبان چینی می گن چانگ چینگ چوانگ با گردن کج اعتراف می کنم که اشتباه کردم آقای یانگ.........

هیچ کس گفت...

یعنی کی رو باید باور کنم .......چی رو باید باور کنم.......یعنی باید باور کنم که ندارو من کشتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!

یاشماق گفت...

یعنی آخر این جاده کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟
آخراین زندگی می خواد چی بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی ........بابا دیونه شدما مگه مملکت من چشه نونمو که هست آبمو هم که یه روز در میون هست شکر خدا خودمونو هیدروژن سوز کردیم..دیگه حق اکسیژن کسی رو هم نمی گیریم...پس چه مرگمونه؟؟؟؟!!!