باز هم هی می نویسم و هی با دکمه BackSpaceبه عقب بر می گردم و همه را پاک می کنم ، می نویسم و بعد چرتکه می اندازم که این مسئله خطر دارد و بعد هزار دلیل برای خودم می تراشم که اوضاع مملکت مشخص نیست و وضعیت وضعیت ناپایداری است و از این مدل حرف ها . و دست آخر تکرار شب های قبل که فعلا مقوله سیاست و انتخابات و کهریزک و موج سبز تعطیل و باز برای خالی نبودن عریضه یک پیشنهاد که مثلابهتر نیست بجای پرداختن به احمدی نژاد و مشائی و کمپ و کهریزک ، بوف کور را یک بار دیگر بخوانیم ؟
خسته شدم و دلزده اما چکار می توانم بکنم با این ترس لاکردارو این عقل سوداگر چرتکه انداز ؟!
برای دریافت نسخه کامل و بدون سانسوربوف کوربه اینجا بروید. اگر با پیام آشنای مشترک گرامی ...مواجه شدید - که حتما خواهید شد - به اینجا بروید و اگر اینجا هم با همان پیام مواجه شدید حتما خودتان راه حلی پیدا خواهید کرد .
خسته شدم و دلزده اما چکار می توانم بکنم با این ترس لاکردارو این عقل سوداگر چرتکه انداز ؟!
برای دریافت نسخه کامل و بدون سانسوربوف کوربه اینجا بروید. اگر با پیام آشنای مشترک گرامی ...مواجه شدید - که حتما خواهید شد - به اینجا بروید و اگر اینجا هم با همان پیام مواجه شدید حتما خودتان راه حلی پیدا خواهید کرد .
۲ نظر:
سلام
من طاعون آلبر کامو را پیشنهاد میدم!!!
اولین بار که از صادق خوندم بوف کورشو خوندم.همین بوف کور که راستشو بگم نمی دونم سر وتهش چی شداونقدر جذبم کرد که احساس می کردم یه دیونه مثل خودم اینو نوشته و...وبعدش هم سگ ولگرد و میهن پرست...شاید هم وطن پرست بود!!! به هر حال سخت نگیرید.
شجاعتش برام قابل تحسین بود...دفعه ی اول که از شجاعت وجسارت صادق گفتم یه دوست خوب گفت اینو فرامش نکن که صادق تو دوره ای زندگی میکرد که حداقل هر کسی می تونست از زندگی شخصی خودش آزادانه بنویسه.یعنی دنیایی متفاوت با او ضاع کنونی مملکت تو.(بدون علامت تعجب!)
ارسال یک نظر