بهترین شغل در عالم هستی

هنوز نشئه سخنان دلنشین رئیس جمهور هستم که تلفن منزل زنگ می زند . الو ... بله بفرمائید ... از بانک مسکن مزاحم می شوم ... در خدمتیم ... آقا چند ماه است که اقساط خودتون را پرداخت نمی کنید ... والا چی بگم ... اینکه جواب نشد ... والا اون موقع که من وام گرفتم به امید اجرای نظام هماهنگ و این حرفا بود ... آقا این مسئله به بانک ربطی داره ؟ ... نه والا اما خوب ...
از دیروز که فهمیدم مهمترین کار در عالم هستی را انجام می دهم احساس غرور می کنم ، حس عجیبی دارم . روبروی مانیتور نشسته ام و زل زده ام به دست بلند شده رئیس جمهور و دهان تمام باز او که لابد همچنان از شغل شریف و مهم و تاثیر گذار معلمی می گوید که دستی از بالای سرم سه قبض سه رنگ را بر میز می کوبد و می گوید صد و نود هشت هزار تومان !گاز...برق ...تلفن...آب هم هنوز نیومده آقا !
برای یک لحظه احساس کردم قلبم از سمت چپ سینه ام به پائین افتاد ، ته دلم خالی شد اما چند ثانیه بعد با یادآوری اهمیت شغلم به عنوان مهمترین شغل در عالم هستی حالم بهتر شد و قوت قلب گرفتم .
آقا ککش هم نمی گزه ... می شنوی چی دارم میگم یا خودتو به اون راه می زنی ؟... گل پسرتون کفش و لباس نداره ...پدرم در اومد از بسکه از اینجا و اونجای خرج خونه کم کردم ...شغل قحطی بود ...هر خاک دیگه ای تو سرت میزدی وضعمون بهتر از این بود
صدا از بیرون اتاق می آید و من همچنان در حال خواندن سخنان شیرین دکتر هستم ، رئیس جمهور را می گویم که معتقد است جامعه فرهنگی باید دانشگاهی باشد که از آنجا نور کرامت و بخشندگی ، فداکاری و علم و ایثار به عالم منتشر شود ...همین هم باعث می شود تا سخنان منفی که از بیرون اتاق می آید تاثیری نداشته باشند .
حالا آرامش بیشتری دارم ، سخنان دکتر - رئیس جمهور - قوت قلبی بود برایم ، گور پدر اقساط وام ...گور پدر نظام هماهنگ و افزایش حقوق ... لباس بچه و نقِ نداری به جهنم ... معلم بیچاره پول تو جیبی نداره یعنی چه ... هیچکدام اهمیتی ندارند ... مهم این است که من مشغول خدمت در بهترین شغل عالم هستی هستم !
روزم ...شبم ...شب و روزم مبارک